وابسته بودن


    appertain
    bear
    belong
    cohere
    hinge
    relate
    rely
    reside

فارسی به انگلیسی

وابسته بودن به
an _, concern, deal, involve, pertain

وابسته بودن به امور جنسی
sexuality

مترادف ها

appertain (فعل)
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن، اختصاص داشتن

depend (فعل)
وابسته بودن، مربوط بودن، موکول بودن، توکل کردن، منوط بودن

hinge (فعل)
وابسته بودن، لولا زدن، منوط بودنبر

belong (فعل)
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن

pertain (فعل)
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن

پیشنهاد کاربران

راه داشتن بهم نسبتی با کسی ؛ خویش و پیوند و متصل و وابسته بودن :
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
بهم نسبتی یکدگر راست راه.
فردوسی.
تعلق خاطر داشتن ، علاقمند بودن
تلازم

بپرس