هیچ

/hiC/

    any
    anything
    none
    nothing
    naught
    nil
    no
    null
    zero
    at all
    never
    any [in an interrogative sentence
    at all [with a negative context]
    never [with a negative context]
    nix
    zilch
    nothing [with a negative context]
    nought

فارسی به انگلیسی

هیچ او را ندیده ام
i did not see him at all.

هیچ به المان مسافرت نکرده ام
i have never visited germany.

هیچ پول ندارم
i have no money.

هیچ جا
nowhere

هیچ چیز
nil, nothing, zilch

هیچ دیگر
no longer, no more, nothing else [with negative contexts]

هیچ سو
neutral

هیچ سوگرای
neutralist

هیچ سوگرایی
neutralism

هیچ سویانه
neutral

هیچ سویی
neutrality

هیچ گرای
nihilist

هیچ گرایی
nihilism

هیچ مدان
[adj.] perfectly ignorant, [n.] know - nothing

هیچ نفر
no one

هیچ نگفت
he said nothing. he did not say a word.

هیچ و پوچ
[n.] nothing, trifle, vanity, [adj.] null and void, vain
nothing, trifle, vanity, null and void, vain

هیچ وقت
never

هیچ کار برای من نکرد
he did nothing for me.

هیچ کاره
good-for-nothing, idle, jobless, nobody, straw man, underling, trash

مترادف ها

nix (اسم)
هیچ، هیچ کس، حوری دریایی

zero (اسم)
هیچ، صفر، عدد صفر، مبداء، علامت صفر، محل شروع

nil (اسم)
هیچ، صفر

nought (اسم)
هیچ

naught (اسم)
عدم، نابودی، هیچ، صفر، نیستی

whit (اسم)
ذره، هیچ، تکه، اندک

any (ضمير)
هیچ، کدام، چه، هیچ نوع، از نوع، چقدر، چه نوع

none (ضمير)
هیچ، ابدا، بهیچ وجه، هیچ یک، هیچ کدام

nothing (ضمير)
هیچ، ابدا

anything (قید)
هیچ، چیزی، بر مقدار، بهیچ وجه

aught (قید)
هیچ، چیزی، ابدا

never (قید)
هیچ، ابدا، حاشا، هرگز، هیچگاه، هیچ وقت

nowise (قید)
هیچ، ابدا، بهیچ وجه، به هیچ عنوان

anywise (قید)
هیچ، ابدا، بهیچ وجه

ever (قید)
همیشه، همواره، هیچ، در هر صورت، هرگز، اصلا

پیشنهاد کاربران

پوچ. نبود . نا چیز. نابود.
"ناچیز#چیز"
ناهست. نیست.
هیچ زبانی در دو کشور یک دست نیست، از آلمانی انگلیسی و عربی فارسی تا لاتین و یونانی.
هر کس تونست یه هم خانواده واس هیچ بگه جایزه داره
جلو واژه یک واژه کاملا پارسی است. ترکی می شود اون جلو یک واژه صد درصدر پارسی است.
هیچ چگونه واژه ای است بعضی اوقات معنی عکس خود را می دهد یعنی معنی همه می دهد در ساختار جمله البته
یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( از آنندراج ) . همه. بالکل. ( غیاث ) . همگی. جملگی. تماماً. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان
نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) .
عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه
تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم
یارب کسی مباد به روز سیاه من.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را
بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
|| یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید.
یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.

سر سوزنی . . . . . .
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی هیچ، از کلمه ی هش ( هِش ) استفاده می شود این کلمه شبیه کلمه ی هیش است که دربعضی مناطق از آن استفاده می گردد. مثلا، به شما هش ربطی نداره.
Nothing یعنی هیچی
Anything یعنی هیچ چیز
عدم وجود

بپرس