هیجان

/hayajAn/

    ado
    emotion
    excitement
    ferment
    fever
    fire
    flutter
    headiness
    heat
    drama
    intensity
    liveliness
    madness
    raciness
    sensation
    stir
    suspense
    thrill
    twitter
    wildness
    tension
    lather
    bang
    razzmatazz

فارسی به انگلیسی

هیجان از خود بروز دادن
flame

هیجان امیز
exciting

هیجان انگیز
electric, emotional, lively, piquant, rousing, sensational, spicy, thriller, turn-on, warm, cliffhanger, cliff-hanger

هیجان انگیز از نظر وضع
cliffhanger, cliff-hanger

هیجان انگیز به طور زننده
lurid

هیجان اور
exciting, breathtaking, breathtaking, galvanic

هیجان داشتن
sizzle

هیجان زدگی
delirium, fuss

هیجان زده
ablaze, agog, delirious, emotional, excited, fevered, feverish, fraught, mad, nervous, overwrought, red-hot, turbulent, wild, wired, wrought-up

هیجان زده شدن
flame, heat, wig

هیجان زده کردن
key, send, wig

هیجان شدید
tremor, white heat

هیجان و انقلاب روحی شدید
amok

هیجان و تشنج
hysteria

مترادف ها

fit (اسم)
حمله، هیجان، بیهوشی، بند، تشنج، غش، قسمتی از شعر یا سرود

fret (اسم)
ساییدگی، تحریک، هیجان، اذیت، جیغ، تهییج، اخم، ترشرویی، بی حوصلگی

boil (اسم)
دمل، تحریک، هیجان، کورک، جوش، التهاب

excitation (اسم)
تحریک، هیجان، براشفتگی، برافروختگی، غلیان، برانگیختن، القاء، انفعال

agitation (اسم)
تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیمگی، اشفتگی

excitement (اسم)
تحریک، هیجان، غلیان، شور، تهییج

thrill (اسم)
هیجان، لرز، لرزه

frenzy (اسم)
اشفتن، هیجان، دیوانگی، شور، شوریدگی، دیوانگی انی

dither (اسم)
هیجان

titillation (اسم)
هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری

fission (اسم)
هیجان، انشقاق، شکستن هسته اتمی

ignition (اسم)
هیجان، احتراق، اشتعال، سیستم جرقه، اتش گیری

tornado (اسم)
هیجان، گردباد، توفان، سیاه باد

fever (اسم)
هیجان، تب، مطبقه

tempest (اسم)
تندی، هیجان، جوش وخروش، تندباد، توفان

lather (اسم)
هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب

hysterics (اسم)
هیجان، حمله و تشنج، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله خنده غیر قابل کنترل

unco (اسم)
هیجان، شخص غریبه

snit (اسم)
تحریک، هیجان، عصبانیت

stour (اسم)
بزرگ، هیجان، خشن، کشمکش

facetious (صفت)
هیجان، شوخ، لوس، اهل شوخی بیجا

پیشنهاد کاربران

هَیَجان
خیزان
معنی هیجان:شوق
معنی هیجان:عجله داشتن
هیجان: کنش یا نمایشی غیر معمول، کم و بیش تند و ناخواسته، برخاسته از خوشی یا درد در اندام ( در چهره به صورت تغییر رنگ و نما، در دست و پاها به صورت لرزش و در قلب به صورت افزایش ضربان ) ( https://www. cnrtl. fr/definition/emotion ) .
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه، پاتاناک می باشد که در خراسانی patanak گفته می شود.

شور
برانگیخته و برانگیختن بیشتر نزدیک به “عصبانی شدن” و “به هم ریختن” هستند تا به هیجان. هیجان ویژگی های سازگار تر و خوب تر دارد که برانگیختن ندارد.
هیجیدن = به هیجان آمدن، خیزیدن احساسات، برانگیخته شدن احساسات
هیجش، هیجمان = خیزش احساسات، هیجان
هیجیده = به هیجان آمده، هیجان زده
هیجاندن = خیزاندن احساسات، به هیجان آوردن

...
[مشاهده متن کامل]

هیجانش = خیزانش احساسات، تهییج
هیجاننده = خیزاننده احساسات، مهیج
{ریشهٔ واژه هیجان عربی، ‹هیج› است که به معنای برانگیختن و برانگیزاندن آمده است. به گمان من این ‹هیج› باید ریخت دیگری از همان ‹خیز› پارسی، ریشه کارواژهٔ خیزیدن، باشد. چه اینکه در زبان های ایرانی گاهی خ با ه، و همچنین ز با ج جابجا می شوند. برای نمونه ‹خور› و ‹هور› هر دو به معنای خورشید هستند. یا ‹جیر› در مازندرانی به معنای ‹زیر› و پایین می باشد.
از همین رو واژگان بالا را پیشنهاد می کنم. باشد که پسندیده شود}
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست

به گمان من، این واژه ریشه ایرانی دارد. ریشه این واژه ‹هیج› است که به معنای برانگیختن و برانگیزاندن آمده است. این ‹هیج› باید ریخت دیگری از همان ‹خیز› پارسی ریشه فعل های خیزیدن و خیزاندن باشد. چه اینکه در
...
[مشاهده متن کامل]
زبان های ایرانی گاهی خ با ه، و همچنین ز با ج جابجا می شوند. برای نمونه ‹خور› و ‹هور› هر دو به معنای خورشید هستند. یا ‹جیر› در مازندرانی به معنای ‹زیر› و پایین می باشد.

وجد
بروز هیجان
انگیختگی ؛ برانگیختن ، برانگیزش ، شورانگیز ، انگیختن ، انگیزشی
شوق فراوان
برانگیختگی
باریک ترین واژه ی برابر �هیجان� از دید من، �برانگیختگی� ( در برابر �آرامش� ) است. واژه ی �شور� نزدیک به �هیجان است؛ ولی برابر باریکِ آن نیست؛ بهترین شوند آن، همین است که می گوییم: �شور و هیجان�! واژه های پیوسته به همِ �جوش و خروش� از آن هم دورتر است.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه:
�آقا بزرگ خانواده� ( در حالیکه از شدت برانگیختگی رنگش سیاه شده ) :
خفه می شوی یا با دست های خودم خفه ات کنم؟
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/07/blog - post_78. html

هم خانواده= مهیج، تهییج
ارام و قرار نداشتن
شور و اشتیاق

کسی که آرام و قرار ندارد .
کسی که از چیزی یا خبری شگفت زده می شود .
یکی هم خانواده ( هیجان ) رو بگه ؟!.
شوق داشت
اشتیاق، انرژی، انگیزه
اضطراب
آرام و قرار نداشتن
برانگیزش
برانگیختگی
شاید ازن واژه ریشه ایرانی دارد چون هیج به معنی سرخ است
خروشان
معنیش:مهیج
excitement
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس