هویدا

/hoveydA/

    apparent
    clear
    conspicuous
    definite
    distinct
    evident
    manifest
    obvious
    outward
    overt
    palpable
    patent
    plain
    sharp
    transparent
    indisputable

فارسی به انگلیسی

هویدا بودن
show

هویدا سازی
manifestation, revelation

هویدا شدن
appear, out

هویدا شدن دوباره
resurface

هویدا کردن
depict, designate, disclose, reveal, unfold

مترادف ها

obvious (صفت)
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی

eminent (صفت)
بزرگ، علیه، بلند، برجسته، عالیجناب، هویدا، علی، والا مقام، متعال، سربلند

eidetic (صفت)
روشن، هویدا

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

هویداهویداهویداهویدا
بارز ، عیان ، نمادین ، آشکار
بحرین دختر شاه پریون:
هویدا، نخست وزیر محمد رضا شاه درباره جدا شدن بحرین از ایران گفت: "به هیچ کس مربوط نیست. بحرین، دختر خودمان بود، به هر کس می خواستیم شوهرش دادیم"
فرضیه ها و شکرگزاری:
۱. هویدا و شاه، استان های ایران را پسر می دیدند و از نظر ایشان، فقط استان چهاردهم ایران، بحرین دختر بود که باید برای شوهر دادنش آستین بالا می زدند که البته جای شکر بسیار دارد که از دیدگاه آنها فقط بحرین دختر بود وگرنه الان معلوم نبود سایر استانها را به چه کسانی شوهر داده بودند.
...
[مشاهده متن کامل]

۲. در نظر هویدا و شاه، بعضی از استان های ایران پسر و عده ای هم دخترند و بحرین را دختر بزرگ ایران می دانستند که احتمالا وقت شوهر کردنش گذشته و ترشیده شده است لذا به هر دری می زدند تا شوهری برایش پیدا کنند. هویدا گفت: "به هیچ کس مربوط نیست. بحرین، دختر خودمان بود، به هر کس می خواستیم شوهرش دادیم" کلا ایشان و دربار می خواستند بحرین را شوهر دهند، حالا چه خوب و چه بد، فرقی نمی کند. اما سند ترشیده شدن بحرین، توجیهات پیاپی شاه در این باره است که در خاطرات اسدالله علم آمده است که می گوید به لحاظ اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد که این گفته ی شاه مملکت؛ نشان می دهد جذابیت های دختر ایرانی کم شده است و هرچه زودتر باید شوهر کند، لذا کسانی که به شاه خورده می گیرند که با این تصمیم، ایران را از مزایای اقتصادی و راهبردی بحرین محروم کردی اشتباه می کنند و نمی دانند که دختر ترشیده چه دردسرهایی دارد. بهرحال، در اینجا هم باید خدا را زیاد شکر کرد چراکه اگر بساط شاهنشاهی همچنان پهن و گسترده بود، وقت شوهر کردن استان های دیگر رسیده بود و با این بهانه، قسمت هایی از ایران هم جدا می شد.

درزبان سنگسری
بللِئی : هویدا ، مرئی ، آشکار
فاش،
پدیدار
آشکار
پیدا
هومن / هیومن / هوشنگ / هودا ( هدا ) / خدا/ هدهد همگی از یک ریشه هستند و از دو بخش هوی دا ساخته شدند که دا را در یلدا / فردا / پیدا و. . . . به چم دی ( day ) روز یا روشنایی میبینیم و بخش نخ آن هو را دوستان به چم خوب میدانند که میتواند درست باشد اما چم دیگر آن خود است و می تواند هو وی دا باشد به چم خود او روشن = خودروشن سازی
...
[مشاهده متن کامل]

وی = او
هو = خود که در عرب به جای او از هو استفاده میشود و این نشان میدهد هو همان او است و هویت نیز از همینجا امده و ریشه ایرانی دارد

به نگر می آید این واژه در اصل "هوپیدا" بوده که کم کم به هویدا ترادیسیده است ( =تبدیل شده است ) .
"هو" در پهلوی پیشوندی است به معنای خوب. و بنابراین هوپیدا یا هویدا می تواند به معنای چیزی که به خوبی پیدا است، باشد.
محصص
آشکار
برملا، آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح
آشکار، عیان
برملا
بارز
عیان_عینی
علنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)