هوشمند

/huSmand/

    genius
    intellect
    politic
    intelligent
    wise

مترادف ها

intelligent (صفت)
با هوش، هوشمند، سریع الانتقال

sagacious (صفت)
زیرک، با هوش، دانا، هوشمند، بافراست

پیشنهاد کاربران

داهی، عاقل، زیرک، بخرد
باهوش
با فر و هوش ؛ باهوش. هوشمند :
منادی گری برکشیدی خروش
که ای نامداران با فر و هوش.
فردوسی.
somaiya
امروزه واژه هوش به چم دانایی و خرد است اما در زبان پهلوی این واژه به چم مرگ است. پس هوشمند به چم فرساوند و مردنی است.
صاحب فطنت. [ ح ِ ف ِ ن َ ] ( ص مرکب ) زیرک. باهوش :
پادشاهی بود او را سه پسر
هر سه صاحب فطنت و صاحب نظر.
مولوی.
خردیاور. [ خ ِ رَدْ وَ ] ( ص مرکب ) آنکه خرد یاور اوست . آنکه کارها از روی خرد کند. صاحب عقل . صاحب رای . هوشمند : که شاها خدیوا جهان داوراخردمندخویا خردیاورا. نظامی .
آنکه بر آگاهی اش عمل کند
صاحب تمیز. [ ح ِ ت َ ] ( ص مرکب ) خردمند. باشعور. عاقل :
دیوانه میکند دل صاحب تمیز را
هر گه که التفات پری وار میکند.
سعدی.
دارای هوش
ذکیه
با هوش، بخرد، خردمند، تیز هوش، عاقل ، فرزانه 👦
نبیل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس