هوا

/havA/

    air
    atmosphere
    weather
    tune
    hope
    intention
    desire
    [mus.] air
    [fig.] hope
    wind

فارسی به انگلیسی

هوا از بینی خارج کردن بافشار و صدا
snort

هوا به دریا
air-to-surface

هوا به زمین
air-to-surface

هوا به هوا
air-to-air

هوا پالا
respirator

هوا پویا
aerodynamic

هوا پویایی شناسی
aerodynamics

هوا خواهی کردن
support

هوا دادن
aerate, aeration, air, weather, to air, to aerate, to expose to air

هوا دار حق رای بانوان
suffragette

هوا داری از اتحادیه ها
unionism

هوا دهنده
aerator

هوا دیده
weathered

هوا زده شدن
weather

هوا سپهر
atmosphere

هوا فضا
aerospace, aerospace

هوا لغز
streamlined

هوا لغز شده
streamlined

هوا و دریای ارام
calm

هوا و هوس
fancy, camal desire(s)

مترادف ها

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

weather (اسم)
هوا، اب و هوا، تغییر فصل

welkin (اسم)
هوا، طاق، فلک، آسمان، گنبد نیلگون، دارای بنیه محکم و قوی

پیشنهاد کاربران

air, atmosphere, weather, tune
هوا: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای سنسکریت وایو vāyo می باشد.
واژه هوا
معادل ابجد 12
تعداد حروف 3
تلفظ havā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: هوی havā، جمع: اَهْواء]
مختصات ( عا. )
آواشناسی havA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی هوشیار
کردی جنوبی: وا wā
کردی مرکزی و شمالی: با bā
واژه هوا کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی و اوستایی دارد در عربی می شود هواء این واژه پارسی متاسفانه در عربی رفت این واژه یعنی صد درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
هوا یه واژه کوردیه
هـ =پیشوند
وا=باد
هژماردن=ژماردن=شماردن
هستیره=ستیر=ستاره
هتا=تا=تا
هوا=وا=باد
wāzišt ān kē - š andar abr rawišn dārēd, u - š tom ud tār ī andarwāyīg zanēd ud stabrīh ī andarwāy bārīk, sabuk čihrīg kardan ud tagarg widāxtan ud āb ī abr dārēd, *paymānīg ān *tāftan sreškōmand ud garmōg kardan andar xwēš - kārīh. ( Anklesaria, 1964, p. 41 )
...
[مشاهده متن کامل]

وازشت آن [آتش] است که در ابر حرکت دارد، و تیرگی و تاری هوا را نابود کند و خویشکاری او باریک، سبک کردن ( = رقیق کردن ) ذاتی ستبری هوا و گداختن تگرگ و به اندازه گرم کردن و تافتن و قطره دار کردن آبی است که ابر دارد. ( راشدمحصل، 1385، ص 50 - 51 )
-
čiyōn gyān ka tan be ǰumbēnēd, tan pad ham - zōrīh frāz - raftār bawēd, ān mēnōg ī wād [ī] andar - čihrīg, wād ī andar - wāyīg frāz ǰumbēnīd, hamāg zamīg ē ( w ) - kardagīhā wād frāz *wāyīd. ( Anklesaria, 1964, p. 20 - 21 )
چون جان که تن را بجنباند، و تن به هم زوری ( = به نیروی ) آن فرازرفتار بود ( = حرکت کند ) ، آن مینوی �باد اندرچهری�، �باد اندروایی� را فراز جنبانید و باد همه زمین را یکسره فراز وزید. ( راشدمحصل، 1385، ص 42 )
-
fradom baxšīhist ō se [kardag] ī ast: čahār - pāy ī zamīg - rawišn ud māhīg ī āb - šnāzišn, murw ī andarwāy - wāzišn. pas ō panǰ ēwēnagān ī ast: čahār - pāy ī gird - sumb ud dō - gānag - sumb, panǰ - čang ud murw ud māhīg, kē - šān māništ andar panǰ gyāg, xwānīhēd: ābīg, unīg, *wāyendag, frāx - raftār čarag - arzānīg. ābīg: māhīg ud *pah ud stōr ud gōspand ud dad ud sag ud murw ī andar āb bawēd, unīg: *samōr ud mušk ud abārīg hamāg sūrāg - mānišnān [ud] rawišnān. ud wāyendag: hāmōyēn murwān. frāx - raftārān: dad ī nē dast - āmāg. čarag - arzānīgān: har čē pad ramag ud čarag dārīhēd. ( Anklesaria, 1964, p. 34 )
نخست به سه کرده ( = فصل ) بخش شد که است: چهارپای بر زمین رونده و ماهی در آب شناکننده و مرغ در هوا پروازکننده. پس به پنج آیینه ( = نوع ) که است: چهارپای گِردسُم و دوگانه سُم، پنج چنگ و مرغ و ماهی که مانشت ( = مسکن ) ایشان در پنج جای است، آبی، زیرزمینی، پرنده، فراخ رفتار ( = وحشی ) و چراارزانی ( = اهلی ) خوانده شود. آبی: ماهی، چهارپا و ستور و گوسپند و دد و سگ و مرغ که در آب باشد. زیرزمینی: سمور و موش و همه سوراخ زیان و سوراخ روندگان دیگر. پرنده: همه مرغان. فراخ رفتاران: دد که دست آموز نیست، چراارزانیان: هر چه در رمه و چراگاه نگهداری شود. ( راشدمحصل، 1385، ص 47 - 48 )
u - m ō ham passāxtan, abāz dādan hugartar dwāzdah dāmān ī - m pad bun be dād. fradom ka - m asmān winārd astūn, anabar - dāštār, kē - š az ēč kust nē hēnd gētīgān be - dāštārīh, ud dudīgar ka - m zamīg winārd mayānag [ī] asmān ka ō kadār - iz - ē nēmag nē nazdīktar būd, homānāgīh ī zardag ī xāyag mayān [ī] xāyag ud sidīgar ka - m xwaršēd brēhēnīd. čahārom ka - m māh brēhēnīd. panǰom ka - m andar urwarān was gōnag rang ud *pēsišn be dād. šašom ka - m andar urwar ātaxš pad *asōzišnīh be dād. haftom ka - m hōšag ō zamīg be burd ud pad hangām ī *frāz - waxšišnīh barōmand bawēnd ō xwarišn ī mardōmān ud gōspandān rasēnd… nohom ka - m andar mādagān zahag be *winārd, abar nihuftan ī be - widard; u - m ǰud - ǰud andar ān ārōyišn paydāgēnīd, ast, xōn, mōy ud blagm ud pay ud *srū. dahom ka - m tanōmand murwān pad - parr andarwāy wāyēnīd. yāzdahom ka - m āb *pāy - rawīh homānāgīh ī frāz - raftār dād. dwāzdahom [ka - m abr frāz dād kē] ul - abar - burdār ī āb ī wārānēnīdār ī wārān. ( Anklesaria, 1964, p. 139 - 140 )
برای من به هم ساختن [و] باز آفریدن آسان تر از دوازده آفرینشی است که در آغاز آفریدم. نخست، آسمان را بیاراستم، بدون ستون، بدون نگهدار، که از هیچ سوی آن را نگاهبان مادی نیست؛ و دوم که زمین را میان آسمان بیاراستم که به هیچ نیمه نزدیک تر نبود، مانند زردۀ تخم مرغ در میان تخم مرغ و سوم که خورشید را آفریدم؛ چهارم که ماه را آفریدم؛ پنجم که در گیاهان انواع رنگ و زیور بیافریدم؛ ششم که در گیاه آتش را به ناسوزایی آفریدم؛ هفتم که خوشه را در زمین بردم که در هنگام روییدن برومند ( = دارای محصول ) باشند و به خوردن مردمان و گوسپندان رسند . . . نهم که در [زهدان] مادگان بچه را نهادم برای نهفتن گذشتگان ( = پر کردن جای مردگان ) و جدا جدا در آن ( = بچه ) رویش پدید آوردم؛ استخوان، خون، موی و بلغم و پی و ناخن. دهم که مرغان تندار پردار را در هوا به پرواز در آوردم؛ یازدهم که آب را پای رفتن مانند روند[گان] آفریدم؛ دوازدهم که ابر را آفریدم که بالا برنده آب باراننده باران است. ( راشدمحصل، 1385، ص 94 )

هوا وازه عربی است در پارسی بدان باد/واد/وای میگویند
هوا یک واژه ی پارسی است لیک از آن جایی که بیشتر نویسندگان عرب در روزگار گذشته ایرانی بوده اند، ناخودآگاه واژگان پارسی را در نوشتار عربی خود بکارمی زدند مانند پورسینا و ابوریحان و زکریای رازی و. . . که بسیاری از واژگان پارسی را در نوشتارهای عربی خود می آوردند. سپس در گذر زمان گروهی به نادرست گمان برده اند که این واژگان عربی است.
...
[مشاهده متن کامل]

هوا پارسی است.

در کوردی وای معنای به تندی رفتن و فرار کردن می دهد .
جو و هوا عربی هستند و پارسی ان دو پناد و وای است بخار اب را بپارسی : وشم - نژم - مُژ - دم و هلم گویند و میغ و آمیغ را هم برای ابر و هم برای مه میگویند و مه را مه ومیغ و آمیغ و دمه و دمان گویند و دم و دما نیز پیوند دارد -
...
[مشاهده متن کامل]

ز وشم دهانش جهان تیره گون
دو چشمش بسان یکی چشمه خون
فردوسی
جو= پناد
هوا= وای
بخار= وشم/نژم/هلم/مژ/دم
عنصر= گوهر
ضد=اخشیج
جزیره=اداک/اراگ ( نام راق نیز از همین امده )
خلیج=خور =خلیده دریا
وزن=سنجه

هوا به معنای انگار کردن هم است مثلا وقتی می گوییم
به هوای اینکه لباس های بند رخت را باد برده سراسیمه به کوچه رفت و نگاهی انداخت
مازندرانی: وا
پهلوی: وای
اوستایی: وایو
هوا از فارسی و از اوستایی برگرفته شده و پس از آن به زبان های دیگر مانتد عربی و شاید هم دیگر زبان ها راه یافته است و از ترکیب هوا ، کلماتی مانند هواپیما ساخته شده است
این واژه کاملا فارسی است
و ربطی به ترکی و عربی ندارد. و از ریشه ای کاملا فارسی و ایرانی به سایر زبان ها مانند عربی و لهجه ی ترکی ( آغوزی ) راه یافته، دوستان هم در بالا موبه مو اشاره کردند.
هوا
برگرفته از فرشته هوا و باد آرین های باستان ( وایو )
هندی ها هنوز خود واژه ( وایو ) را بکار می برند زیرا این فرشته در هندوستان جایگاه بالایی داشته است.
هوا یک کلمه از زبان های ایرانی است . که به بقیه زبان ها راه پیدا کرده.
در زبان اوستایی وایتی
در زبان های پیش از هندواروپایی هوا
در زبان سانسکریت وایو
در زبان پهلوی باستان هوا
در زبان کردی هوا
در زبان فارسی هوا
از زبان های ایرانی وارد زبان ترکی و زبان عربی شده است .
لطفا تعصب به خرج ندید همه زبان ها از هم تاثیر می پذیرند. مثل خیلی از کلمات زیبایی که از زبان عربی و ترکی و یا سایر زبان وارد زبان فارسی شده است .
به طور مثال کلمه کباب از زبان اکدی که هم خانواده با زبان عربی است وارد بقیه زبان های خاورمیانه شده یا کلمه خانم و آقا که از زبان ترکی وارد زبانهای ایرانی شده
What do do what not do do
هوا:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " هوا" می نویسد : ( ( هوا در پهلوی در ریخت وای wāy و اندر وای andarwāy بکار می رفته است. "وای" برآمده از وایوی اوستایی است که نام ایزد باد ، یکی از ایزدان نیرومند زرتشتی است. چنان می نماید که "وای "در پارسی چونان واژه ی نفرین بر جا مانده باشد آنگاه که نمونه را گفته می شود:" وای بر تو ! "می تواند بود که کاربردی باشد بازمانده از باور شناسی زرتشتی که در آن، بدین گونه ایزد" وای " یا "باد" را به ستیزه و ناسا زی با بداندیش و بدخواه فرامی خوانده اند. واژه ی دیگر " اندر وای" با همین ریخت و نیز در ریخت "در وا" ، در پارسی ، در معنی آویخته و نگون سار به کار برده می شود. هوا می تواند بود که ریختی از " وایو " و " وای " در اوستایی و پهلوی باشد. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( زفرّش جهان شد چو باغ بهار ؛
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )
به نظر می رسد واژه " هوا " که در پهلوی در ریخت " وای " بکار می رفته است با واژه انگلیسی weather به معنی آب و هوا و واژه وایو اوستایی با واژه هندی वायु ( vaayu ) قابل سنجش باشد.


هوا انگیز: بر انگیزنده ی آرزوها
‹‹ای هوا های تو هوا انگیز
وی خدایان تو خدای آزار››
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶٠. )
پاسخ چیستان هم با آب میاد هم با هوس
باد

این واژه از " وای " می آید که با weather همخانواده است و در گذر زمان " هوا" شده است و به عربی هم رفته است و همه آن را عربی می انگارند ، چون : شایسته زبان عربی نیست که از فارسی واژه بگیرد، برای اینکه زبانی کامل است و زبان خدا هم است 😡
پیش از اسلام به هوا " وای" می گفتند که " ی" از آخر واژه افتاد مانند "خدای" که "خدا" شد.
این واژه " وا" و سپس "هوا"شده است و عربی نیست .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس