هنرمند

/honarmand/

    ingenious
    talented
    skilful in arts
    virtuous
    artificer
    artist
    entertainer
    workman
    skiful in arts

فارسی به انگلیسی

هنرمند بد
ham

مترادف ها

artist (اسم)
هنرپیشه، هنرمند، صنعت گر، نقاش و هنرمند، مصور، موسیقی دان

craftsman (اسم)
هنرپیشه، هنرمند، پیشه ور، صنعت گر، نویسنده، پیشه کار

artificer (اسم)
هنرمند، صنعت کار، پیشه ور

virtuoso (اسم)
هنرمند، هنرشناس

handicraft (اسم)
هنرمند، هنردستی، پیشه دستی

پیشنهاد کاربران

من هرکی بهم حال بده هنرمند میدونم به نظرم همه همینن اصلا برام مهم نیس چه نسلی هست کل جهان از آمریکا تا ایران مثل حجابی که بی اعتقادم
فنان
اهل هنر. [ اَ ل ِ هَُ ن َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هنرمند. باهنر. دارای هنر : اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل بکارها راه یابد و اهل هنر ضایع مانند. ( کلیله و دمنه ) .
هنرور. [هَُ ن َرْ وَ ] ( ص مرکب ) ( از: هنر ور، پساوند اتصاف و دارندگی ) دارای هنر. هنرمند. باهنر :
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچو تو باید هنروری.
سعدی.
هنرور چنین زندگانی کند
...
[مشاهده متن کامل]

جفا بیند و مهربانی کند.
سعدی.
هنرور که بختش نباشد بکام
به جایی رود کش ندانند نام.
سعدی.
رجوع به هنروری شود.

کسی که کار های هنرمندی انجام میدهد

artful

بپرس