هندو handoo ، شیر گاو ها را چند خانه جمع می کردند در یک خانه و توسط یک چوب که با نخ تقسیم بندی شده بود، مثل چوب خط، به همدیگر قرض میدادند و یا می فروختند.
هندو: هندی مجازا به معنی دزد.
حاجی ما چون ز سفر گشت باز
کرد بر آن هندوی خود ترک تاز
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.
( ( هندو در پهلوی هندوگhindūg بوده است. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸. )
حاجی ما چون ز سفر گشت باز
کرد بر آن هندوی خود ترک تاز
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.
( ( هندو در پهلوی هندوگhindūg بوده است. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸. )
سیاه
اگر آن ترک [زیبای] شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش [سیاه اش] بخشم سمر قند و بخارا را
حافظ
اگر آن ترک [زیبای] شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش [سیاه اش] بخشم سمر قند و بخارا را
حافظ