هنجار

/hanjAr/

    estate
    manner
    method
    norm
    normal
    pleasant
    rule
    [rare.] mesons rule or plumb - line
    [fig.] manner
    custom

فارسی به انگلیسی

هنجار بخشیدن به زبان
normalize

هنجار بخشیدن به متن
normalize

هنجار سازی
normalization

هنجار کردن
normalize

مترادف ها

normal (اسم)
هنجار، خط ناظم

bezel (اسم)
گودی، پخ، هنجار، نگین دان

norm (اسم)
حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار

normalized (صفت)
هنجار، هنجار شده

پیشنهاد کاربران

ماهر، آشنا به رموز
بدان خانه باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری
منوچهری دامغانی
روش
بایستار: قانون.
بایستار چیزی است که از بایستگی ها و نابایستگی ها پرده برمی دارد و به ما ( باید و نبایدها ) را به ما می گوید: قانون.
بایستار: بایستن، بایست ار؛ به مانند: گفتار، پندار، کردار، ساختار و. . .
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد، پارسی را پاس بداریم: )
طرز
norm
هنجارهای اجتماعی: social norms
بایدها و نبایدها
هند. [ هََ ] ( اِ ) راه و طریق و هنجار و قاعده و قانون. ( برهان ) :
گشاده بر ایشان و بر کار من
به هر نیک و بد هند و هنجار من.
فردوسی.
الگوی رفتاری که اکثریت جامعه آن را رعایت میکنند.
[معماری سنتی ] زنجیر مورد استفاده در ساخت گنبد
معیار ، رفتار، روش
ارزش
کردار
سبک شیوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس