estate manner method norm normal pleasant rule [rare.] mesons rule or plumb - line [fig.] manner custom
فارسی به انگلیسی
هنجار بخشیدن به زبان
normalize
هنجار بخشیدن به متن
normalize
هنجار سازی
normalization
هنجار کردن
normalize
مترادف ها
normal(اسم)
هنجار، خط ناظم
bezel(اسم)
گودی، پخ، هنجار، نگین دان
norm(اسم)
حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار
normalized(صفت)
هنجار، هنجار شده
پیشنهاد کاربران
روش
بایستار: قانون. بایستار چیزی است که از بایستگی ها و نابایستگی ها پرده برمی دارد و به ما ( باید و نبایدها ) را به ما می گوید: قانون. بایستار: بایستن، بایست ار؛ به مانند: گفتار، پندار، کردار، ساختار و. . . پارسی توان واژه سازی بالایی دارد، پارسی را پاس بداریم: )
طرز
norm هنجارهای اجتماعی: social norms
بایدها و نبایدها
هند. [ هََ ] ( اِ ) راه و طریق و هنجار و قاعده و قانون. ( برهان ) : گشاده بر ایشان و بر کار من به هر نیک و بد هند و هنجار من. فردوسی.