حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار
normalized(صفت)
هنجار، هنجار شده
پیشنهاد کاربران
ماهر، آشنا به رموز بدان خانه باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری منوچهری دامغانی
روش
بایستار: قانون. بایستار چیزی است که از بایستگی ها و نابایستگی ها پرده برمی دارد و به ما ( باید و نبایدها ) را به ما می گوید: قانون. بایستار: بایستن، بایست ار؛ به مانند: گفتار، پندار، کردار، ساختار و. . . پارسی توان واژه سازی بالایی دارد، پارسی را پاس بداریم: )
طرز
norm هنجارهای اجتماعی: social norms
بایدها و نبایدها
هند. [ هََ ] ( اِ ) راه و طریق و هنجار و قاعده و قانون. ( برهان ) : گشاده بر ایشان و بر کار من به هر نیک و بد هند و هنجار من. فردوسی.