همچون

/hamCon/

    as
    qua

مترادف ها

like (صفت)
شبیه، همانند، مانند، متشابه، هم جنس، قرین، همچون، هم شکل، همگونه

پیشنهاد کاربران

به مانندِ . . . . . . . . . .
از قبیل ِ. ( یادداشت مؤلف ) . مانندِ. چون :
و دیگر بزرگان روی زمین
چه فغفور و قیصر چه خاقان چین
همه دخت رستم همی خواستند
همه بر دلش خواهش آراستند.
فردوسی.
نیاطوس را داد چندان گهر
چه اسب و پرستار و زرین کمر
...
[مشاهده متن کامل]

کز اندازه هدیه برتر گذشت
هم از راه پرمایگان برگذشت.
فردوسی.
چه زرین کمرهای گوهرنگار
هم از یاره و طوق و از گوشوار
چه اسبان تازی بزرین ستام
چه شمشیر هندی بزرین نیام
بنزدیک خاقان فرستاد شاه
دو منزل همی راند با او براه.
فردوسی.
و بسیار عطا داد از هر چیزی چه اشتر و چه گوسپند وچه جامه های نیکو و چه زر و سیم و چه مشک و کافور و عنبر و عود. ( تاریخ سیستان ) .

بمثال ِ ؛ بمانندِ. همانندِ : چون مدتی برآمد شاخه هاش بسیار شد و بلگها پهن دشت و خوشه خوشه بمثال گاورس از او درآویخت. ( نوروزنامه ) .
گردون بمثال بارگاهت
کرده ز حق امتحان کعبه.
خاقانی.
یک چنین . . . . . . . . .
از قبیل . . . . . . . . . . . .
نظیرِ . . . . . . . .
هم ارز انگلیسی as
نشان دهنده این که چیزی یا کسی چه باشد یا گمان میرود و اندیشیده میشود چه باشد یا چه قابلیتی داشته باشد.
As a nurse i say it's better to stay here
همچون یک پرستار من میگم این بهتره که بمونی اینجا
...
[مشاهده متن کامل]

به معنی درحال یا در حین کاری
As you go to market buy a milk for me
همچین که میری بازار بخر یه شیر برام

مثل ، مانند .
به منزله . . . . . . . . .
برابر پارسی: به سان

بپرس