هموار کردن


    even
    flatten
    grade
    level
    plane
    smooth

فارسی به انگلیسی

هموار کردن با جاده صاف کن
steamroller

مترادف ها

even (فعل)
صاف کردن، هموار کردن، واریز کردن، مسطح کردن

grade (فعل)
جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، هموار کردن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، نمره دادن، اصلاح نژاد کردن، شیب منظم دادن، با هم امیختن

smooth (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن

shim (فعل)
هموار کردن، بیلچه زدن

پیشنهاد کاربران

prepare the way/ground for somebody/something
۱ - صاف کردن ، مسطح کردن
۲ - تسهیل ( آسان سازی ) تحقق ( دستیابی ) هدف یا نتیجه ، آسان کردن پدیدار شدن چیزی ، آسان کردن انجام کاری برای کسی
smooth the way for
pave the way for something
منو وار بزارید لطفا

بپرس