همه فن حریف

/hamefanharif/

    all-round
    factotum
    versatile
    of all trades

مترادف ها

assorted (صفت)
مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده

jack of all trades (صفت)
همه فن حریف، همه کاره

پیشنهاد کاربران

فراوان هنر ؛ هنرمند. بسیارهنر. پرهنر :
دگر گفت مرد فراوان هنر
بکوشد که چهره نپوشد به زر.
فردوسی.
چو رستم پدید آید و زال زر
همان موبدان فراوان هنر.
فردوسی.
ذوالفنون
man/woman of many parts
استاد تمام
All rounder
همه چیزدان، همه فن حریف یا جامع الاطراف ( به انگلیسی:Polymath ) که با علامه، بحرالعلوم،
حکیم، جامع معقول و منقول وهزار فن نیز قرابت معنایی دارد؛ به دانشمندی گفته می شود که در همه یا اکثر علوم عصر خود دانا و صاحب نظر است. این لقب بیشتر به دانشمندان دوره های قدیم اطلاق می شود

بپرس