همنشین

/hamneSin/

    one sitting with another
    companion
    associate
    company
    companion

فارسی به انگلیسی

همنشین دار
interpersonal

مترادف ها

companion (اسم)
معاشر، مصاحب، همراه همدم، پهلو نشین، هم نشین

پیشنهاد کاربران

پاکار
انیس
الیف
ندیمه
منادم . دمخور . برهمن. رفیق. جلیس. هم صحبت. یار
هم حقه. [ هََ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] ( ص مرکب ) دو چیز که در یک ظرف یا قوطی قرار داده شوند. || به کنایه ، دو تن که همنشین و همخانه شوند :
مرا با جادویی هم حقه سازی
که برسازد ز بابل حقه بازی.
نظامی.
هم زبان و هم کلام
نیش
مترادف همنشین: جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، هم صحبت، همقران، همکلام، یار
همنشین
مترادف همنشین: جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، هم صحبت، همقران، همکلام، یار
🌷
( مجاز ) هم رکاب
جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، منادم، مجالس، هم صحبت، همقران، همکلام، یار
منادم
دمساگ
مجالس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس