همسایه

/hamsAye/

    conterminous
    contiguous
    neighbor
    neighboring
    neighbour

فارسی به انگلیسی

همسایه بودن
neighbor

همسایه وار
neighborly

همسایه کردن
neighbor

مترادف ها

neighbor (اسم)
همسایه، اهل محل

neighbouring (اسم)
همسایه، اهل محل

neighboring (اسم)
همسایه، اهل محل

vicinal (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، پیوسته، اهل محل، در همسایگی

abutting (صفت)
مجاور، همسایه، هم مرز

adjacent (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، متوالی، محدود، دیوار به دیوار

adjoining (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، محدود، دیوار به دیوار، متلاقی

پیشنهاد کاربران

واژه - همسایه - از - هم - و - سای - و - ه -
- سای - از فعل - سودن یا ساییدن - به معنی تماس بلاواسطه دو عامل است وربطی به سایه بمفهوم متعارف ان ندارد. - هم - تاکید براشتراک تماس و - ه - پسوند اسم ساز وشباهت است.
تا ندانی که کیست همسایه
به عمارت تلف مکن مایه.
همسایه
به ترکی "قونشو" میگویند البته "دوورا بیر" هم کاربرد دارد ولی آن را فقط به همسایه ای که دیوار یا مرز مشترک داشته باشد میگویند
ا ـ و ـ ت ـ س ـ
بغل دستی خونه
جار
بین کلمه همساده ( همسایه ) و کلمه انگلیسی home side هومساید ( neighbour ) احتمالا یه ارتباط هایی میتونه باشه
دوشخص که خانه هایشان کنار هم باشد، همسایه میگویند

بپرس