همساز بودنcomport, consort, sympathize, accordهمساز کردنaccord, orient, orientate, tuneaccommodate, key
compatible (صفت)موافق، جور، سازگار، همساز، دمسازharmonic (صفت)خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک
نیرنگ و ساز ؛ بند و ساز. مکر و حیله. رجوع به ساز شود. - همساز ؛ هماهنگ :خورشید بادف زر همساز زهره شدهاین درگرفته خروش ، آن برگرفته نوا. مجیر بیلقانی.+ عکس و لینک