همراهی

/hamrAhi/

    accompaniment
    escort
    assistance
    relief
    [fig.] assistance

فارسی به انگلیسی

همراهی کردن
accompany, attend, conduct, convoy, escort, see, walk, to accompany, to escort, to assist, to favour

مترادف ها

accompaniment (اسم)
همراهی، ضمیمه، مشایعت

companionship (اسم)
همراهی، یاری، مصاحبت، پهلو نشینی

camaraderie (اسم)
همراهی، وفاداری، رفاقت، همدمی

concomitance (اسم)
همراهی، ملازمت

sodality (اسم)
همراهی، اتحاد، همبستگی، دوستی، یگانگی

send-off (اسم)
همراهی، ایین بدرود و دعای خیر

پیشنهاد کاربران

صحابه
ملازمت
دو معنی دارد معنی اول و اصلی یعنی در ارتباط بودن و معیت داشتن
مثلا گاهی می گوییم بیا از این راه با یکدیگر به سفر برویم و من هم می آیم و همراه تو خواهم بود یعنی در کنار تو خواهم بود درارتباط با تو خواهم بود و با تو معیت خواهم داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی دوم و فرعی و مرسوم شده یعنی یاری کردن
مثلا می گوییم اگر کاری چیزی داشتی منو خبر کن من همراهی ات خواهم کرد یعنی کمکت خواهم کرد و یاری ات خواهم کرد.

اسکورت

بپرس