accompany, attend, conduct, convoy, escort, see, walk, to accompany, to escort, to assist, to favour
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
همراهی، ضمیمه، مشایعت
همراهی، یاری، مصاحبت، پهلو نشینی
همراهی، وفاداری، رفاقت، همدمی
همراهی، ملازمت
همراهی، اتحاد، همبستگی، دوستی، یگانگی
همراهی، ایین بدرود و دعای خیر
پیشنهاد کاربران
صحابه
ملازمت
دو معنی دارد معنی اول و اصلی یعنی در ارتباط بودن و معیت داشتن
مثلا گاهی می گوییم بیا از این راه با یکدیگر به سفر برویم و من هم می آیم و همراه تو خواهم بود یعنی در کنار تو خواهم بود درارتباط با تو خواهم بود و با تو معیت خواهم داشت.
... [مشاهده متن کامل]
معنی دوم و فرعی و مرسوم شده یعنی یاری کردن
مثلا می گوییم اگر کاری چیزی داشتی منو خبر کن من همراهی ات خواهم کرد یعنی کمکت خواهم کرد و یاری ات خواهم کرد.
مثلا گاهی می گوییم بیا از این راه با یکدیگر به سفر برویم و من هم می آیم و همراه تو خواهم بود یعنی در کنار تو خواهم بود درارتباط با تو خواهم بود و با تو معیت خواهم داشت.
... [مشاهده متن کامل]
معنی دوم و فرعی و مرسوم شده یعنی یاری کردن
مثلا می گوییم اگر کاری چیزی داشتی منو خبر کن من همراهی ات خواهم کرد یعنی کمکت خواهم کرد و یاری ات خواهم کرد.
اسکورت