بن واژه ای در زبان پهلوی می باشد برابر "اَباگینیدن" که از دو بخش درست شده است:
1 - اَباگ
2 - ینیدن ( پسوند بن واژه )
اَباگ در پهلوی برابر "با" است که در این بن واژه براب "همراه" گرفته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
پس می توان گفت اَباگ=همراه ولی چون برابر نخستین آن "با" است، پس با افزودن پسوند "ین" واژه ای نو می سازیم که برابر همراه است.
همانند واژه های "نو" و "نوین" که برابر هستند!
پس می توان گفت اَباگین برابر "همراه، رفیق، دوست، یار، همقدم" است. ( ما برابر های پارسی بسیار بهتری برای این واژه ها داریم و نیازی به نوشتن این دیدگاه نبود! )
همراه ؛ آنکه با کسی در راه رفتن شرکت داشته باشد. که باکسی راه برود. همطریق. همسفر. یار و همدم کسی در راه :
بر آن ره که نارفته باشد کسی
مرو گرچه همراه باشد بسی.
نظامی.
که نتوان برین کوه تنها شدن
دو همراه باید بیک جا شدن.
نظامی.
همراه اول مهمان است
کسی که کسی را در راهی همراهی و یاری کند و همراه او باشد.
بهترین معنی برای همراه: آنچه قابل حمل و جا به جایی است.
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
هم مسلک . [ هََ م َ ل َ ] ( ص مرکب ) هم روش . هم مذهب . در اصطلاح ، کسانی را گویند که عضو یک حزب سیاسی باشند.
هم تگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) رفیق و همراه. ( برهان ) :
نام او هم تگ است با تقدیر
گام او همره است با تیسیر.
سنائی.
چو مرکب گرم کرد ازپیش یاران
برون افتاد از آن هم تگ سواران.
نظامی.
... [مشاهده متن کامل]
|| هم دو. هم سرعت. دارای شتاب برابر در دویدن :
در فکرت اعمال هنر همدل اسرار
بر ساحت میدان خرد هم تگ اوهام.
مسعودسعد.
که با شبدیز کس هم تگ نباشد
جز این گلگون اگر بدرگ نباشد.
نظامی.
گوی برده زهم تگان طللش
برده گوی از همه تنش کفلش.
نظامی.
چو مرکب گرم کرد از پیش یاران
برون افتاد از آن هم تگ سواران.
نظامی.
کودکان چون نام بازی بشنوند
جمله با خرگور هم تگ میشوند.
مولوی.
رفیق ره یا راه ؛ همراه. همسفر. همراه سفر. یار سفر. ( یادداشت مؤلف ) :
خدای را مددی ای رفیق راه که من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم.
حافظ.
ضمیم
هم رکاب
در کنار
همدم
ملازم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)