همدم

/hamdam/

    associate
    alter ego
    company
    compeer
    crony
    intimate
    helpmate
    companion
    confident
    cobber
    sidekick

مترادف ها

mate (اسم)
کمک، جفت، مات، دوست، شاگرد، همسر، رفیق، لنگه، همدم

cahoot (اسم)
شرکت، همدم، تبانی

billy (اسم)
یار، رفیق، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، همدم، برادر، چوب دستی، باطوم یا چوب قانون پاسبان

jo (اسم)
همدم

پیشنهاد کاربران

شکافی که در نوک خودنویس بمنظور حرکت روان جوهر یا مرکب به نوک قلم تعبیه شده است را فاق می گویند.
پس وجود انشقاق موجب تقسیم جوهر بطور مساوی است، نویسنده می تواند جوهری را که از مخزن قلم حرکت کرده بر روی صفحه کاغذ کنترل و به راحتی به رشته تحریر درآورد.
همدم
یعنی زن داشتن
قرین
همودم
صحابه
یار
انیس، جلیس، دلارام، دمساز، رفیق، مالوف، مصاحب، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، هم زبان، هم صحبت، همنشین، یار، منادم
At the same time

جلیس
منادم
مونس
همنفس
انیس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس