همدست

/hamdast/

    accessory
    accomplice
    confederate
    conspirator
    fellow
    collaborator
    aid
    companion
    ally
    accompaniment

فارسی به انگلیسی

همدست دشمن
collaborationist

همدست زیر جلی
shill

همدست شدن
ally, band, unify, to collaborate, to join hands, to conspire
team

همدست کردن
band, unify

مترادف ها

accessory (اسم)
معاون جرم، هم دست، شریک، منضمات، لوازم فرعی، همدست، نمائات و نتایج، لوازم یدکی، تابع، فروع و ضمائم

accessary (اسم)
معاون جرم، هم دست

accomplice (اسم)
هم دست، شریک یا معاون جرم

collaborator (اسم)
هم دست، یاور

complice (اسم)
هم دست

adjoint (اسم)
هم دست، کمک، یار، دستیار، معاون استاد

aid (اسم)
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مددکار، معونت

partner (اسم)
هم دست، شریک، پا، یار، سهیم، همسر، انباز

associate (اسم)
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار

helper (اسم)
هم دست، کمک، یار، یاور، معین، معاون

pal (اسم)
هم دست، شریک، یار، رفیق، بابا

cooperator (اسم)
هم دست، هم کار، همکاری کننده

پیشنهاد کاربران

همدست ؛ شریک و رفیق :
همدست کسی که در تو دل بست
آنگاه شدی که او شد از دست.
نظامی.
شریک جرم
Complicit
When they fail to take decisive action, history will judge them as complicit
انباز، شریک، متفق، معاون، معین، همراه

بپرس