هماهنگ

/hamAhang/

    harmonic
    harmonious
    concerted
    concordant
    consonant
    synchronous

فارسی به انگلیسی

هماهنگ اواز خواندن
harmonize

هماهنگ با
according

هماهنگ با اصول معمول
orthodox

هماهنگ بودن
accord

هماهنگ خوانی کردن
harmonize

هماهنگ ساز
harmonizer

هماهنگ کردن از نظر منطقی
dovetail

هماهنگ کننده
co-ordinator, coordinator

مترادف ها

symphony orchestra (اسم)
هم اهنگ، ارکستر سمفونی

concordant (صفت)
قبول کننده، موافق، جور، خوش اهنگ، هم نوا، هم اهنگ

homophonic (صفت)
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، هم دانگ

unisonant (صفت)
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، یک نواخت، متحدالقول

unisonous (صفت)
هم صدا، هم نوا، هم اهنگ، یک نواخت، متحدالقول

harmonic (صفت)
خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک

symphonic (صفت)
هم نوا، هم اهنگ، شبیه سمفونی

symphonious (صفت)
هم نوا، هم اهنگ، موزون، هم اوا

consonant (صفت)
موافق، هم اهنگ، همخوان

coordinated (صفت)
هم اهنگ

پیشنهاد کاربران

متفق
متناسب
سازگار، متحد
یک پترچه
هم اهنگ راحت که با حرف ( م ) شروع شود
هم ساز
هم آهنگ کلمه بهاران_, شاخساران
In sync
بهاران و افتابب
بحر یعنی دیا
بر یعنی خشکی
مخالف کلمه روز یعنی شب
مخالف کلمه زیبا یعنی زشت
مخالف کلمه خوشحال یعنی ناراحت
کتاب هم خانواده اش یعنی مکتوب و کاتب
شغل هم خانواده اش یعنی شاغل و مشغول
هارمونیک
برای مثال :
مور ، سور
جوانی ، زندگانی
رنج ، گنج
رهگذارند ، گذارند
بردن، خوردن
پادشاهی، هرچه خواهی
خویش، پیش
راه، کاه
کشیدی، خمیدی
مری، زوری
ببندند، بخندند
هم آهنگ کلمه نفر
مده - خاک - بحر
گلبن، مرده، خاک، بحر
برای هر کلمه ی زیر یک یا دو کلمه ی هم آهنگ بنویسید.
آفتاب:مهتاب
مهتاب
جور، سازگار، متحد، متناسب، موافق، هماواز، همخوان، همساز، هم صدا، یکپارچه، یکجور

موزون
اراییده
هم اواز
همسو
همنوا
همگن
هم اهنگ یعنی هم جنس مانند بهار نهار
منظم
موزون
یکجور
جور
سازگاری ، همنشین بودن
یکپارچه
نغمه خوان
همسو، موافق، همنوا ، هم آوا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس