هم چشمی

/hamCeSmi/

    emulation
    strife
    vying with each other
    competition
    emulation
    vying with another
    competition
    competitiveness
    rivalry

فارسی به انگلیسی

هم چشمی در انتخابات
race

هم چشمی گرایی
one-upmanship

هم چشمی کردن
match, vie, to vie or compete (with one another), to keep up with the joneses
compete, rival

هم چشمی کردن از راه تقلید
emulate

مترادف ها

rival (اسم)
رقیب، حریف، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده

competition (اسم)
هم اوری، رقابت، مسابقه، سبقت جویی، هم چشمی، تفاضل

rivalry (اسم)
هم اوری، رقابت، هم چشمی

emulation (اسم)
تقلید، مسابقه، هم چشمی، پژهان

پیشنهاد کاربران

در گویش کتیچی از کویش های زبان بلوچی هم چهمی می گویند. به معنی رقابت، رقابتی که از روی حسادت باشد؛ تقلید، تقلیدی که از روی حس حسادت باشد؛ وقتی شخصی دارایی دیگری را می بیند، حس حسادت او را وامیدارد تا همان
...
[مشاهده متن کامل]
دارایی ها را برای خود و خانواده تهیه کنید، خواه به راحتی توانایی تهیه آن ها را داشته باشد خواه با هزار سختی بتواند آن ها را تهیه کند

از هم یادگیری ، تأثیرپذیری از یکدیگر در انجام یک کار ، تقلید ، تکرار، الگوگیری