هم زمان، مقارن، همبود، همزبان، چند مجهولی، باهم واقع شونده
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
هم زبان:دو کس که به یک زبان سخن گویند ، مجازا ً ، دو کس که مقصود یکدیگر را بفهمند.
( ( هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 35 )
( ( هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 35 )
هر یک از دو یا چندین که به یک زبان ویک لغت
صحبت کنند
صحبت کنند
با هم حرف زن