هم داستان

/hamdAstAn/

    united
    agreeing with each other
    of the same opinion
    accomplice
    companion
    unanimous

فارسی به انگلیسی

هم داستان شدن
agree, to agree with each other, to conspire

پیشنهاد کاربران

متضاد: جُدداستان
درود
همداتِستان
دات یا داد در پارسی میانه به چم قانون بوده و داتستان ( دادستان ) به چم رأی، چمد ( یعنی ) جایی یا چیزی که قانون در آن هست.
واژه ی همداستان که هنوز هم در پارسی به چم [همرای، موافق] به کار می رود در گذشته ریخت بنیادین اش همداتستان بوده چمد هم رای و همباور.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی دادستان در نِبیگ ( کتاب ) ی که در زمان ساسانی درباره ی جستارهای قانونی نوشته شده به نام "ماتیکان هزار دادستان" به کار رفته است نام این نبیگ به چم ماده ها یا کوته نوشت های پرمایه از هزار رأی و دیدگاه داوری نبشته شده در دوره ساسانی.

همداستان: موافق.
ناهمداستان: مخالف.
من با تو همداستان نیستم: من با تو مخالفم، من با تو موافق نیستم.
از ته دل می گویم: من واژه های پارسی را بیشتر دوست دارم، بوس به همگی.
هم فکر