هللویا


    halleluiah
    hallelujah
    halleluiah
    hallelujah

پیشنهاد کاربران

Hallelujah در اصل و ریشه از سه کلمه فارسی به شکل زیره ساخته شده : halla با تلفظ حالا یعنی الآن و lu با تلفظ لو یعنی ظهور یا آشکار و iah از راست به چپ به شکل hai با تلفظ هَی که نشانه خطاب بوده و می باشد. لذا " حالا لو هی " از چپ به راست " هی لو حالا " یعنی : ای خدا همین حالا بر ما آشکار شو، که شاید فردا دیر باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مسیحیان امروز در طی عبادت های روز های یکشنبه این عبارت ( فارسی ) را بصورت " حاله لویا " بر زبان جاری میکنند، بدون درک تلفظ ریشه ای و معنای اصلی آن. مبلغین و مروجین مسیحی هم عبارت زیر را بصورت دعا بیان میکند: ای آقا یا سرور دنیا ( منظور پدر آسمانی ایسا و خود وی ) بگذار که نور چهره ات بر ما بتابد و یا نورت را بر ما بتابان، که به همان معنا می باشد.
یهودیان و مسیحیان و مسلمانان هنوز نمی دانند که خدای حقیقی و واقعی هم فیزیکالیست و در قالب های جزئی غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی پیداست و هم متافیزکالیست یعنی امکانی و ناپیدا و همچنین به یک سهم مساوی هم زمانی و مکانی ست و هم بیزمان و بیمکان هر دو تنیده در هم ، هم مطلق و هم نسبی و بر رویهم 16 بُعدی ؛ 8 تا مطلق و 8 تا نسبی.
Eucharistie با تلفظ اَوی خواریستی به زبان امروز آلمانی هم در اصل و ریشه یونانی نبوده بلکه به زبان فارسی. خوردن و نوشیدن از او ( یعنی از طبیعت ) یک بینش و باور قدیمی در سرزمین ایران بوده به این معنا که ما انسان ها نانی که میخوریم و آبی که می نویشیم و هوائی که تنفس میکنیم و آتشی که به کمک آن کلبه های خود را در فصل سرما گرم میکنیم و به کمک آن غذا میپزیم ( عناصر اربعه یا چهارگانه فلسفی ) به کالبد پروردگار یا آفریدگار کائنات تعلق دارند. ایسا ( عیسی ) آن بینش و باور قدیمی را در طی مراسمی معروف به شام آخر در مورد بدن و خون خود بکار برده.
بر اساس مندرجات ایوانگی های چهارگانه ( اناجیل اربعه ) : نان را شکست و از آن به هرکدام از شاگردان یک تیکه داد و گفت؛ بخورید، این بدن من است که برای سیر شدن شکم های شما شکسته میشود و جام شراب را به آنان داد و گفت بنوشید که این خون من است که برای ریزش گناهان افراد انسانی ( نسل آدم و حوا ) ریخته خواهد شد.
ایسا و محمّد را میتوان از لحاظ زمانی شاگردان دور دست استاد موسا درنظر گرفت که در مکتب خانه معنویت های دینی روی تخته سیاه دو داستان را برایشان سروده و ترسیم نموده ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوا. از دیدگاه فردی من امروزی ، این دو شاگرد برجسته از لحاظ هوش، برجسته تر از استاد خود یعنی موسا، نبوده و نمی باشند. قوای ادراکی فهم و عقل پیروان این سه دین به ویژه در سطوح پیشوائی و مرجعیت تقلید در طول زندگی دنیوی در آن دو زندان مخوف موسائی اسیر و محبوس و گرفتار میباشند.
پس از موسا تا عصر جدید فقط چارلز داروین توانسته است که فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل خود را از آن دو زندان بی دیوار رها نماید و به احساس خوشبختی و سعادت و نجات و شفای حقیقی برسد.
کمونیزم کارل مارکس بعد از موسا تاکنون، زندان سوم محسوب میشود و نه رهائی حقیقی از دست داستان های آئینی و دینی.

بنامیزد