کشته شدن، کشتگی؛
کشتگی:
در کشتگیَم امید آن هست/کآری به بهانه بر سرم دست.
نظامی
[در کشته شدنم این امید هست که به این بهانه دستت را بر سرم آوری]
به هلاکت رسیدن= کشته شدن
کشتگی:
در کشتگیَم امید آن هست/کآری به بهانه بر سرم دست.
نظامی
[در کشته شدنم این امید هست که به این بهانه دستت را بر سرم آوری]
به هلاکت رسیدن= کشته شدن
وَیل
هلاکت با هلاک معنی معنی کمی متفاوتی دارد.
هلاکت یعنی نابودی اما هلاک یعنی نابود که در فارسی فعل شد به انتهای آن افزوده می شود؛ هلاک شد یعنی نابود شد.
پارسی را دقیق پاس بداریم.
هلاکت یعنی نابودی اما هلاک یعنی نابود که در فارسی فعل شد به انتهای آن افزوده می شود؛ هلاک شد یعنی نابود شد.
پارسی را دقیق پاس بداریم.
عاقبت شر
پژمرده
سیاهی
عدم توفیق
پژمرده
سیاهی
عدم توفیق
نیستی نابودی
ورطه
مهلکه
مهلکه
در پارسی" سیژش " از بن سیژیدن به چم هلاک کردن.