هشیار

/hoSyAr/

    alert
    careful
    cautious
    conscious
    expostulation
    jealous
    nimble
    sharp
    sharp-sighted
    sleepless
    sober
    vigilant
    wakeful
    wary
    watchful
    wide-awake
    wise

فارسی به انگلیسی

هشیار شدن
wake

هشیار کردن
sober

هشیار کننده
awakening

مترادف ها

sharp (صفت)
تند، زننده، نوک تیز، نوک دار، حاد، تیز، زیرک، باکله، بران، هشیار

wakeful (صفت)
گوش بزنگ، بیدار، هشیار، شب زنده دار

wary (صفت)
محتاط، با احتیاط، با ملاحظه، هشیار، بسیار محتاط

wide-awake (صفت)
هوشیار، مراقب، اگاه، سرحال، هشیار، کاملا بیدار

پیشنهاد کاربران

lucid
بیدارمغز. [ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم عاقل و هوشیار و خبردار باشد. ( برهان ) . عاقل . هوشیار. خبردار و با بصیرت . ( ناظم الاطباء ) . خبیر. بیداردل . بیدارخاطر و بیدارهوش . ( آنندراج ) . بیدارهوش . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . کنایه از مردم عاقل و هوشیار. ( انجمن آرا ) . زیرک و هوشیار. ( شرفنامه ٔ منیری ) :
...
[مشاهده متن کامل]

کنون ای سخنگوی بیدارمغز
یکی داستانی بیارای نغز.
فردوسی .
که بیداردل بود و بیدارمغز
زبان چرب و شایسته ٔ کارنغز.
فردوسی .
نشستند بیدارمغزان روم
بمهر فلک نرم گردن چو موم .
نظامی .
برآنگونه کز چند بیدارمغز
شنیدم درین شیوه گفتار نغز.
نظامی .
چو بیهوش بود او بیک راه نغز
دد و دام را کرد بیدارمغز.
نظامی .

یدارهوش. ( ص مرکب ) هشیار. آگاه. کسی که همیشه متنبه باشد و دارای غفلت نبود. ( ناظم الاطباء ) :
جهاندیده پیران بیدارهوش
چو گفتار گویند کردند گوش.
نظامی.
سخنهای سقراط بیدارهوش
پسند آمدی مرزبان را بگوش.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی.
همان بیند آن مرد بیدارهوش
که دیگر کس از خواب و خواب از سروش.
نظامی.

Sober≠drunk
مست≠هشیار
آگاه
هواس جمع

بپرس