هشدار

/hoSdAr/

    alarm
    alert
    caution
    caveat
    exhortation
    eye-opener
    lookout
    warning
    notice
    portent
    be careful!
    beware!
    look out!

فارسی به انگلیسی

هشدار به خریدار در مورد عدم مسئولیت فروشنده
caveat emptor

هشدار دادن
alert, caution, threaten, tip, warn

هشدار دادن با چسباندن اعلان
post

هشدار دهنده
memento, admonitory, cautionary

هشدار نهان
tip-off

مترادف ها

alarm (اسم)
هشدار، اخطار، آژیر، اعلام خطر، هراس، اعلان خطر، اگاهی از خطر، شیپور حاضر باش، اشوب، بیم و وحشت، ساعت زنگی

warning (اسم)
اگاه کردن، اشاره، هشدار، اخطار، اعلام خطر، اعلام، اژیر، تحذیر، زنگ خطر

alarum (اسم)
هشدار، اخطار، هراس، اگاهی از خطر، شیپور حاضر باش، اشوب، بیم و وحشت، از خطر اگاهانیدن

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
تَپرُه:هشدار
The Sun alerts the earth for the last time!
12jul23
هشدار
در مورد کلمۀ هُشدار باید بگویم این کلمه احتمالاً با کلمۀ هُشداَر ترکی مرتبط است - هُشداَر= ( هُش =خوش، قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، پاک، نیک، نیکو، خوشایند، مناسب، مطلوب، و. . . ) ( داَر= نیست ) = خوب نیست، خوش نیست، ناخوشایند، نا مطلوب، نا خوشی، بیماری، درد، عارضه، کسالت، مرض، مریضی، نقاهت، ضدیت، کدورت، نقار، تلخی، مرارت، ناگواری، غمگینی، ناخوشدلی، ناشادی، بدی، و. .
...
[مشاهده متن کامل]

حالیم هُش داَر ( داَل ) Bu zat meniňki d�l. ( d�r ) بو زاد منکی داَل ( داَر ) = این چیز مال من نیست - halim hoş d�r ( d�l ) . حالیم هُش داَر ( داَل ) = حالم خوش نیست - بو هابار هُشداَر ( داَل ) bu habar hoş d�r ( d�l ) ، bu xəbər yaxşı deyil =این خبر خوشی نیست - Men size hoş d�l ( d�r ) habar ber��rin من سیزه هُش داَل ( هُشداَر ) هابار بِریاَرین = من به شما خبر نا خوشایندی ( ناراحت کننده، نامناسب، بدی، و. . . ) می دهم

بدان و آگاه باش که در زمان یا مکان ویژه کار درست انجام گیرد یا پرهیز شود
a word of warning/caution
زنگ خطر ، تیرخلاص
کلمه هشدار از دو بخش ( هش دار ) تشکیل شده،
و در زمانهای قدیم که از اسب و گاری و الاغ، برای رفت و آمد استفاده میشد، بعنوان ( ایست ) امروزی استفاده میشد،
مثالی از کتاب کلیله و دمنه در یک داستان: ( راهزنان گردنه را بسته و به قافله سالار هش دار گفتند )
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی به الاغها و اسب و ارابه و . . . فرمان هش بدهید
هشدار، ب مرور زمان کاربردهای مختلف پیدا کرد تا به امروز . . .

هشدار یعنی به کسی می گویی اگه فلان کار رو نکنی تنبیهت میکنم و واقعا در صورت انجام نداد اون کار تنبیهش کنی
تهدید امنیتی
توجه دادن ، هوشیار نمودن فرد ویا افرادی را نسبت به موضوعی خاص ویا احتمالا مخاطره پیش رو

بپرس