هرگز

/hargez/

    ever
    never
    no way
    once
    never [used wuth a negative verb]

فارسی به انگلیسی

هرگز او را ندیده بودم
i had never seen him.

هرگز دیگر
never again

مترادف ها

ever (قید)
همیشه، همواره، هیچ، در هر صورت، هرگز، اصلا

never (قید)
هیچ، ابدا، حاشا، هرگز، هیچگاه، هیچ وقت

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

هرگزهرگزهرگزهرگز
علاوه بر معنی هیچوقت ، در قدیم به معنای گاهی و همیشه و دائم نیز به کار می رفته
سلام ، به هیچ وجه من الوجوه را هرگز یا اصلاً میگویند .
هرگز =برگست، پرگست ، پرگس،
هیچگاه
not while pussy’s a cat
( Ulster ) never
عمراً
هرگز
یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( از آنندراج ) . همه. بالکل. ( غیاث ) . همگی. جملگی. تماماً. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بس که فکرم یک قلم گردید صرف نوخطان
نامه ٔعصیان من چون مشق طفلان شد سیاه.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ) .
عالم به یک قلم شده در چشم من سیاه
تا زیر مشق خط شده روی چو ماه تو.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
خطش گرفته صفحه ٔ رو را به یک قلم
یارب کسی مباد به روز سیاه من.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ) .
الهی پرتو از نور یقین ده شمع جانم را
بشوی از حرف باطل یک قلم لوح بیانم را.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
|| یک جا. یک بار. یک باره. در میان بازاریان مصطلح است ، گویند: فلانی یک قلم صدهزار تومان جنس خرید.
یک قلمه. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] ( ص نسبی، اِ مرکب ) کل. تمام. مجموع. همه. ( یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده. ( مزارات کرمان ص 22 ) . و رجوع به یک قلم شود.

هرگز = اصلا
متضاد هرگز میشه همیشه
نه. . هیچ وقت. . هیچگاه
ابداً، اساساً، اصلاً، به هیچوجه، حاشا، مباد، مبادا، معاذالله، هیچگاه، هیچوقت، هیهات

هیچ وقت
هرگز:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " هرگز" می نویسد : ( ( هرگز در پهلوی در ریخته هَگَرْز hagriz بکار می رفته است . در پارسی نیز، اندک، در ریختی نزدیک به ریخت پهلوی هَگَرْز به کار برده شده است. ) )
( ( چراغی است ؛ مر تیره شب را، بسیچ
...
[مشاهده متن کامل]

به بد ، تا توانی، تو هرگز مپیچ! ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 203 )

هرگز = مبادا - اصلاً - هیچگاه
هیهات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس