( گاه به گاه ) یا ( گاه تا گاه ) که تکرار عمل را در زمانهای نامشخص بازتاب میدهد سازگار به نظر می رسد. در شاهنامه فردوسی اصطلاح ( زمان تا زمان ) بارها آمده است. بیت زیر در داستان زال و رودابه بکی از آنهاست.
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
چون مفهوم واژه تکرار را در زمان های نا مشخص باتاب میدهد ( گاه به گاه ) سازگار به نظر می رسد.
در شاهنامه فردوسی بزرگ این مفهوم در غالب اصطلاح زمان تا زمان بارها آمده است. بیت زیر در داستان زال و رودابه آمده و نمونه خوبیست از تکرار یک عمل در زمانهای نامشخص.
... [مشاهده متن کامل]
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
در شاهنامه فردوسی بزرگ این مفهوم در غالب اصطلاح زمان تا زمان بارها آمده است. بیت زیر در داستان زال و رودابه آمده و نمونه خوبیست از تکرار یک عمل در زمانهای نامشخص.
... [مشاهده متن کامل]
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
✍️ once in a blue moon
دیرادیر. ( ق مرکب ) دیردیر. دیربدیر. مقابل زود بزود. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب مردم محرور را شراب دیرادیر باید خوردن و اگر خود نخورد بهتر و زیباترو نیکوتر باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . بدین سبب مباشرت کمتر و دیرادیر باید کرد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
... [مشاهده متن کامل]
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
هر چند وقت یکبار
گاه گاهی - هر چند وقت یکبار
چند وقت یک بار ، گاهی اوقات