هر

/har/

    an
    any
    each
    every
    per
    what
    whichever

فارسی به انگلیسی

هر از گاهی
periodically, occasionally

هر ان
momentarily

هر ان کس که
whoever, whomsoever

هر انچه
whatsoever, whatever, whatever

هر انکه

هر بعد از ظهر
afternoons

هر جا زی
cosmopolitan

هر جور که شده
howsoever

هر چند وقت
occasionally

هر چه زودتر
as early as possible

هر چه زودتر بهتر
the sooner the better

هر چه که
whatever, whatsoever

هر چی
whatever

هر چیز
anything, everything

هر چیز بیرون زده
jut

هر چیز لول مانند
tube

هر چیز که
whatever

هر چیزی
what

هر دو
ambi-, both, up, both

هر دو یک بار
bi-, bi-

مترادف ها

every (صفت)
همه، هر، هر کس، هر کسی

any (صفت)
هر، هیچگونه

each (صفت)
هر، هر یک، هر یکی

پیشنهاد کاربران

گربه
واژه هر
معادل ابجد 205
تعداد حروف 2
تلفظ har
نقش دستوری صفت اشاره
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: har]
مختصات ( هَ دَ ) ( ص نسب . )
آواشناسی har
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
همه ، کل
به جز موارد ذکر شده و مطالبی که دوستان فرمودند، در لهجه عامیانه عربی، هَرّ به معنی مدفوع کرد، رید، است چه حیوان و چه انسان، هرار به معنی مدفوع، گُه است.
هر hər: [اصطلاح صنایع دستی] نقش ابر
در لری خورشید و در پارسی باستان هم به این معناست
در لکی یعنی پایین
قط، گربه

بپرس