burlesque, lampoon, satirize, to lampoon, to libel
مترادف ها
libel(اسم)
توهین، تهمت، افترا، هجو
lampoon(اسم)
کنایه، هجو
پیشنهاد کاربران
گفتن معایب شان با شعر
هجو. [ هََ ج ْوْ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ( منتهی الارب ) . شمردن معایب کسی. ( اقرب الموارد ) . عیب کردن. ( اقرب الموارد ) . || دشنام دادن کسی را به شعر. ( منتهی الارب ) . هجا. بد گفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ) . شتم. ( اقرب الموارد ) : شاهنامه به نام اورها کن و هجو او به من ده تا بشویم. ( چهارمقاله ) . ... [مشاهده متن کامل]
در همه دیوان من دو هجو نبینی در همه گلزار خلد خار نیابی. خاقانی. - هجو کردن ؛ بدگویی کردن. هجا گفتن. ( یادداشت به خط مؤلف ) . - هجو گفتن ؛ هجو کردن : هر که ترا هجو گفت و هجو ترا خواند روزشهادت زبان او نشود گنگ. منجیک. مادحت گر هجو گوید برملا روزها سوزد دلت زآن سوزها. مولوی. رجوع به هجا شود. || شمردن حروف با اسماء آنها. ( اقرب الموارد ) . تهجی. هجی کردن. || بد شمردن زن صحبت شوی خود را. ( اقرب الموارد ) . || ( اِ ) در تداول عوام فارسی زبانان به معنی سخن بی هده و پوچ نیز به کار رود. منبع. لغت نامه دهخدا