هاشم ؛ به شخصی هوشمند و شاهین هوش و با مرام شاهانه و با حشمت و شهامت که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
... [مشاهده متن کامل]
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش هوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و حاشور و محشور شدن انسان ها در کنار یکدیگر
اصطلاح در حاشیه بودن یعنی در وسط جمعیت نبودن یا در کنار جمعیت بودن.
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و شاهین هوش و با مرام شاهانه و با حشمت و شهامت که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند.
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی قابل رویت و وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته و پنهان در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
کلمات دیگری که حکمت نقاشی و نگارگری حرف ( ه ) را در آن می توان دید کلمه ی هوش و کلمه ی هشت و. . . می باشد.
نکارگری کلمه ی هوش و حاشیه با یک حرف ولی در دو صورت، دقیقا هر دو مفهوم سطح و عمق یا مفهوم پیدا و پنهان را می توان دید.
کلمه ی هشت نیز که با حرف ( ه ) صورتگری شده است اشاره به دالان و فضایی دارد که با محشور شدن دو چهار ضلعی باعث ایجاد یک فضا در میان خود می شود.
اصطلاح هشتی ها در معماری نیز که برای سردر ورودی خانه ها به عنوان یک توقفگاه مُسقّف و موقت استفاده می شد این معنا و مفهوم به عینه قابل مشاهده است.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
... [مشاهده متن کامل]
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش هوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و حاشور و محشور شدن انسان ها در کنار یکدیگر
اصطلاح در حاشیه بودن یعنی در وسط جمعیت نبودن یا در کنار جمعیت بودن.
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و شاهین هوش و با مرام شاهانه و با حشمت و شهامت که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند.
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی قابل رویت و وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته و پنهان در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
کلمات دیگری که حکمت نقاشی و نگارگری حرف ( ه ) را در آن می توان دید کلمه ی هوش و کلمه ی هشت و. . . می باشد.
نکارگری کلمه ی هوش و حاشیه با یک حرف ولی در دو صورت، دقیقا هر دو مفهوم سطح و عمق یا مفهوم پیدا و پنهان را می توان دید.
کلمه ی هشت نیز که با حرف ( ه ) صورتگری شده است اشاره به دالان و فضایی دارد که با محشور شدن دو چهار ضلعی باعث ایجاد یک فضا در میان خود می شود.
اصطلاح هشتی ها در معماری نیز که برای سردر ورودی خانه ها به عنوان یک توقفگاه مُسقّف و موقت استفاده می شد این معنا و مفهوم به عینه قابل مشاهده است.
معرب عجم Achaem
هاشم یعنی تلیت
هاشم. [ ش ِ ] شکننده. خردکننده. آنکه نان در اشکنه خرد میکند.
هشم. [ هَ ] شکستن نان خشک و هر چیز خشک.
هشیم. [ هَ ] شکسته. ﮔﻴﺎﻩ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻩ.
ﺇِﻧَّﺂ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢْ ﺻَﻴْﺤَﺔً ﻭَ ﺍﺣِﺪَﺓً ﻓَﻜَﺎﻧُﻮﺍْ ﻛَﻬَﺸِﻴﻢِ ﺍﻟْﻤُﺤْﺘَﻈِﺮِ ( آیه ی ۳۱ سوره قمر )
... [مشاهده متن کامل]
( ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺎﻳﺖ ) ﻣﺎ ﺻﻴﺤﻪ ( ﻭ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺍﻱ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ) ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﮔﻴﺎﻩ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺧﺮﺩﺷﺪﻩ ﺍﻱ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻞ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﺩ.
ﻭَﺍﺿْﺮِﺏْ ﻟَﻬُﻢ ﻣَّﺜَﻞَ ﺍﻟْﺤَﻴَﺎﺓِ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴَﺎ ﻛَﻤَﺂءٍ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺂءِ ﻓَﺎﺧْﺘَﻠَﻂَ ﺑِﻪِ ﻧَﺒَﺎﺕُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻓَﺄَﺻْﺒَﺢَ ﻫَﺸِﻴﻤﺎً ﺗَﺬْﺭُﻭﻩُ ﺍﻟﺮِّﻳَﺎﺡُ ﻭَﻛَﺎﻥَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﻲ� ﻛُﻞِ ّ ﺷَﻲْ ءٍ ﻣُّﻘْﺘَﺪِﺭﺍً ( آیه ٤٥ سوره مبارکه کهف )
ﻭ ( ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ) ، برای امت، زندگانی دنیا را چنین مثل زن که ما آب بارانی از آسمان نازل کنیم و به آن آب، درختان و نباتات گوناگون زمین درهم پیچیده و خرم بروید، سپس همه درهم شکسته و خشک شود و به دست بادها زیر و زبر و پراکنده گردد، و خدا بر هر چیز اقتدار کامل دارد.
هاشم بن عبدمَناف، جد دوم رسول خدا ( ص ) و از صاحب منصبان قبیله قریش در مکه که نسب تیره های بنی هاشم به او می رسد. نامش عمرو بود هنگامی که در مکه قحطی روی داد، با دست خود برای زائران نان خُرد می کرد و از این جهت به هاشم ( یعنی خُردکننده ) شهرت یافت.
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی هم کرد و داستان ساخت: در اینجا، می توان گفت که هیروشیما ( مردم، گیاهان و هر چیزی ) در اثر بمباران اتمی، هشیم و هشیما ( شکسته، خرد شده و خشک ) گردید.
هشم. [ هَ ] شکستن نان خشک و هر چیز خشک.
هشیم. [ هَ ] شکسته. ﮔﻴﺎﻩ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻩ.
ﺇِﻧَّﺂ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢْ ﺻَﻴْﺤَﺔً ﻭَ ﺍﺣِﺪَﺓً ﻓَﻜَﺎﻧُﻮﺍْ ﻛَﻬَﺸِﻴﻢِ ﺍﻟْﻤُﺤْﺘَﻈِﺮِ ( آیه ی ۳۱ سوره قمر )
... [مشاهده متن کامل]
( ﺑﻪ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺎﻳﺖ ) ﻣﺎ ﺻﻴﺤﻪ ( ﻭ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺍﻱ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭ ) ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﮔﻴﺎﻩ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺧﺮﺩﺷﺪﻩ ﺍﻱ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﻳﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻞ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﺩ.
ﻭَﺍﺿْﺮِﺏْ ﻟَﻬُﻢ ﻣَّﺜَﻞَ ﺍﻟْﺤَﻴَﺎﺓِ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴَﺎ ﻛَﻤَﺂءٍ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺂءِ ﻓَﺎﺧْﺘَﻠَﻂَ ﺑِﻪِ ﻧَﺒَﺎﺕُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻓَﺄَﺻْﺒَﺢَ ﻫَﺸِﻴﻤﺎً ﺗَﺬْﺭُﻭﻩُ ﺍﻟﺮِّﻳَﺎﺡُ ﻭَﻛَﺎﻥَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﻲ� ﻛُﻞِ ّ ﺷَﻲْ ءٍ ﻣُّﻘْﺘَﺪِﺭﺍً ( آیه ٤٥ سوره مبارکه کهف )
ﻭ ( ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ) ، برای امت، زندگانی دنیا را چنین مثل زن که ما آب بارانی از آسمان نازل کنیم و به آن آب، درختان و نباتات گوناگون زمین درهم پیچیده و خرم بروید، سپس همه درهم شکسته و خشک شود و به دست بادها زیر و زبر و پراکنده گردد، و خدا بر هر چیز اقتدار کامل دارد.
هاشم بن عبدمَناف، جد دوم رسول خدا ( ص ) و از صاحب منصبان قبیله قریش در مکه که نسب تیره های بنی هاشم به او می رسد. نامش عمرو بود هنگامی که در مکه قحطی روی داد، با دست خود برای زائران نان خُرد می کرد و از این جهت به هاشم ( یعنی خُردکننده ) شهرت یافت.
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی هم کرد و داستان ساخت: در اینجا، می توان گفت که هیروشیما ( مردم، گیاهان و هر چیزی ) در اثر بمباران اتمی، هشیم و هشیما ( شکسته، خرد شده و خشک ) گردید.
دیکشنری آنلاین آبادیس . . مترجم معنی . . . هاشم نام. . اسم . . پسرانه و ریشه عربی دارد💝💝 . . . هاشم نام جد پیامبراعظم اسلام هم می باشد. معانی 👈 شکننده🌷 نیرومند🌷 صاحب قدرت. کسی که نیرومند و قدرت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
خدایی داشته باشد . . یا شیر دوش . . قدرت زیاد که منظور از شیر دوش زور و ریشه کن کردن است با زور بازو شیر را می دوشند تا تمام شود و خشک شود . . یا در راه خدا و جهاد کردن برای دفاع جان دشمنان را گرفتن و خشکاندن
هاشم نام طایفه ای کشمیری که از کشمیر به ایران مهاجرت کردند
بسیاراسم باشکوه و اسمی از القاب قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس میباشد
هاشم ( هَشم ) نام یکی از اسماء ۱۴ گانه خدا در تورات یهودیان است و ریشه سامی دارد و به معنی" آن نام ( خدا ) " است
هاشِم یک نام پسرانه ی عربی به معنی نان ترید کن است .
هاشم بن عبد مَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مَرة. نیای بزرگ خاندان هاشم و از نیاکان پیغمبر اسلام ( ص ) و یکی از بزرگان و سرشناسان و فرماندهان قریش در زمان خود بود. در مکه دیده به جهان گشود . نامش عمرو بود و به دلیل بلندی جایگاهی که داشت او را عمرو العلی نامیدند . هاشم لقب اوست و این لقب بدین دلیل به او داده شد که در قحط سالی در مکه سفره مهمانی گسترد و نان در کاسه خرد کرد و ترید به مردم داد. و هَشم به معنی شکستن و خرد کردن نان در کاسه برای ترید است .
... [مشاهده متن کامل]
هاشم بن عبد مَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مَرة. نیای بزرگ خاندان هاشم و از نیاکان پیغمبر اسلام ( ص ) و یکی از بزرگان و سرشناسان و فرماندهان قریش در زمان خود بود. در مکه دیده به جهان گشود . نامش عمرو بود و به دلیل بلندی جایگاهی که داشت او را عمرو العلی نامیدند . هاشم لقب اوست و این لقب بدین دلیل به او داده شد که در قحط سالی در مکه سفره مهمانی گسترد و نان در کاسه خرد کرد و ترید به مردم داد. و هَشم به معنی شکستن و خرد کردن نان در کاسه برای ترید است .
... [مشاهده متن کامل]
خُردکننده کسی که چیزی را میشکند وخُردمیکند
نان فروش دوره گرد
شیر دوش
شیر دوش
از طوایف عای مهمد بهمئی
هاشِم: یک نام پسرانه ی عربی به معنی نان ترید کن است .
هاشم بن عبد مَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مَره. نیای بزرگ خاندان هاشم و از نیاکان پیغمبر اسلام و یکی از بزرگان و سرشناسان و فرماندهان قریش در زمان خود بود. در مکه دیده به جهان گشود . نامش عمرو بود و به دلیل بلندی جایگاهی که داشت او را عمرو العلی نامیدند . هاشم لقب اوست و این لقب بدین دلیل به او داده شد که در قحط سالی در مکه سفره مهمانی گسترد و نان در کاسه خرد کرد و ترید به مردم داد. و هَشم به معنی شکستن و خرد کردن نان در کاسه برای ترید است .
... [مشاهده متن کامل]
اسماعیل برزکار به نقل از سایتarmanemahdaviyat. ir
هاشم بن عبد مَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مَره. نیای بزرگ خاندان هاشم و از نیاکان پیغمبر اسلام و یکی از بزرگان و سرشناسان و فرماندهان قریش در زمان خود بود. در مکه دیده به جهان گشود . نامش عمرو بود و به دلیل بلندی جایگاهی که داشت او را عمرو العلی نامیدند . هاشم لقب اوست و این لقب بدین دلیل به او داده شد که در قحط سالی در مکه سفره مهمانی گسترد و نان در کاسه خرد کرد و ترید به مردم داد. و هَشم به معنی شکستن و خرد کردن نان در کاسه برای ترید است .
... [مشاهده متن کامل]
اسماعیل برزکار به نقل از سایتarmanemahdaviyat. ir
شکننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)