هار

/hAr/

    mad
    fierce
    rabid

مترادف ها

rabid (صفت)
بد اخلاق، خشمگین، متعصب، هار، وابسته به هاری

پیشنهاد کاربران

رشته
هر چیزی را گویند که عموماً ازپی هم به توالی ، یعنی پی درپی درآمده باشد یا بر و بالا و پهلوی هم درآرند. ( فرهنگ جهانگیری )
هر لقمه یا بهترین غذا ونعمت وکمک به سگ هار میدی؛ باید گازت بده!
وفقط با گشنگی وبدبختی آرام میگیره.
واز "خائن در أمانت بدتراست"
code:aljnnh mstfpkdmn rzmhdt. . .
درعربی= ( سست )
هار ، haar , در گویش شهر بابکی به آدم حریص مال مردم خور گفته میشه
هار یعنی دیوانه، وحشی
اما هار که در نهج البلاعه امده است و خُذِلَ الْایمانُ فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ� راستی رها و ستونهایش خوار و پست گشت این هار همان هار پهلوی و لری و خوار دری است که بچم آسان و سست و هموار و پایین است باید
...
[مشاهده متن کامل]
دانست که گودو چاه و چاله را خوار و هار نمی گویند اگرچه پست تر است هموار را خوار و هار گویند دور از باور و دین اگر از دین چشم بپوشیم براستی علی پور ابیطالب از شگفت ترین سخندانان و سخنوران است گرچه دینباوران واژگان را تهی و پوچ کرده اند اگر به ریشه ایمان بنگریم ایمان پیوندی به باور ندارد ایمان راستی است و یمین راست است و ریشه خوار و هار هموار و سست واسان است و نه گود و چاه و چاله و پست و فرورفته و اگرچه پایین و پست گفته اند این از دیگر برداشتها ی ان وازه است اینک بنگریم به سخن علی که میگوید راستی رها و ایستوار استونهاش سست و هموار و هار و خوار شد - همانگونه که در نوشته پیشین ( اگرپدیدارش کنند ) نوشتم خوار و هار به چم اسان و سست و هموار بوده همین همواری نیز از همگونی نیست از خوار و هوار است و میم بجاو کنار واج او نشسته است چون و همواره و هماره و هواره و چوان و چمان و چم و چو ( چشم و چاو ) وهاوران و هاماوران که فردوسی اورده وهیچ پیوندی با حمیر ندارد - نمیخواهم سخن بدرازا کشد نشانه های بسیاری میتوان یافت که نه تنها علی که پدرش ابوطالب نیز مانند بسیاری دیگر از عربان پیشا اسلام با پارسی اشنا بوده اند ( سخنگیران نگویند که این ویژه علی دانستم گفتم مانند بسیاری دیگر از عربان ) همچنین در عربی وازه ای دیگر است که با خوار و هار یکیست و ان واژه خوَر است ما عودی بذی خوَر دار م چوبه م درختم سست نیست و اگر شادروان فروه وشی میخواست وازه ای عربی همگون خوار و هار بیاورد جا داشت که هار ریشه انهیار و خوَر بیاورد و نه حائر -

هار چندین ریشه و چندین چم دارد اگر گویه دری ان خوار باشد به چم پست و پایین و اسان است و پهلوی ان هار و هوئٰر و اور هنوز در جای جای ایران بزرگ نزد ازادگان پارسی از لر و بلوچ و کرمانجی و سورانی و دری گوی
...
[مشاهده متن کامل]
گویندش و خواررزم و اوررزم و اور و ایوار ( جای پایین امدن خورشید ) و اورگ ( عراق ) از انست و اگر از هر ( بچم گرفتن ) باشد بچم هر زنجیره است چه زنجیره مروارید گردنبند و دستبند و چه سبحه دینباوران و چه سروده و قصید و چه هار خورشیدی درکوی آسمانی کاهکشان راه شیری و زنجیره مهره استخوانها چه در گردن و چه پشت و دیگر انکه سرگین ریسته مردم و دگر جانوران را که ریسته باشد و نه پشک ، نیز هار گویند - سگ و گرگ را از ان هار گویند که میگیرد و هر به زیان ایرانی گرفتن است اما انچه بهرام فره وشی درباره حائری گفته یافه و هرزه است که حائر ریشه در یکجا ماندن دارد و برای همین دیوار دربرگیرند را حائر گویند و استخر و هرجایی که اب از ان بیرون نرود را حیره گویند و درجای ماندن را حیرت گویند و حیران کسی است که در جای خود خشکش میزند و حجره از حیره است و سنگ نیز حجر از حیر است و کسی که نتواند دارایی اش را خرج کند حجر اموال گویند با این نکته که در عربی نیز چون فارسی جشن و یسن جیم و یا به هم دگرش می یابند زینرو میان حائر و هار هیچ پیوندی نیست مگر اینکه پیدا شود که میان گرفتن هر و بازماندگی حیر پیوندی باشد نه به گمان که به پیدای که سخندانی نه دانشی خرد است انگونه که فرزندان روزگار می پندارند

به هار شدن در زبان ترکی قودورماق گفته می شود .
قودورقان قوردون قیخ گون عمری اولار ( ضرب المثل ترکی )
ترجمه :
گرگ هار فقط چهل روز عمر دارد ( گرگ هار بیشتر از چهل روز عمر نمی کند )
شعر:
عــمر طولانــی نخـواهد داشــت ظــالـــم در جــهـان
...
[مشاهده متن کامل]

هار شد چون گرگ عمرش از چهل روز اندک است
شعر ( علی باقری )

هار : هار در گویش زبان لری استان لرستان به معنی پایین است .
در زبان پهلوی واژه *هویر havir به معنای پایین است که امروزه آنرا در کردستان و لرستان هائر و یا هار میخوانند. ازینرو شاید یک معنای واژه حائری=هائری همانا پایینی باشد.
*پیرس: فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی
در زبان لری به معنی پایین است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس