نگریستن


    to look
    see
    observe
    behold
    eye
    regard
    view
    to see
    to view

فارسی به انگلیسی

نگریستن با دقت
scrutinize

نگریستن با ولع
devour

مترادف ها

regard (فعل)
ملاحظه کردن، نگاه کردن، نگریستن، اعتناء کردن به

look (فعل)
وانمود کردن، پاییدن، دیدن، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن

glance (فعل)
خراشیدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، به یک نظر دیدن

پیشنهاد کاربران

نگریست نگر و نگری میشه فکر کنم
نظر گماردن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) نگریستن . به دقت نگاه کردن : بر کحل جواهر آیدش چشم چون بر خط او نظر گمارد. خاقانی .
در لری بختیاری
نگریستن: نییَشتِن
بِنْیَر / بِنَر: بنگر
مَنْیَر: منگر
نییَشتی: نگریستی، نگاه کردی
اِنْیَرین: می نگرید، نگاه می کنید
نییَشتیم: نگریستیم، نگاه کردیم
نگریستن
نگریستن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "نگریستن " می نویسد : ( ( نگریستن در پهلوی در ریخت نگریتن nigerītan بکار می رفته است. ) )
( ( ز راه خرد بنگری اندکی،
که معنی مردم چه باشد یکی؛ ) )
در بیت زیر نگریستن کنایه ای است ایما از هوش داشتن و توجه کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نبشته من این نامهٔ پهلوی
به پیش تو آرم ؛ نگر نَغْنَوی. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص196 و 219. )

مورد توجه قرار گرفتن
رویت . اشراف