نهاد

/nahAd/

    position
    structure
    constitution
    nature
    habit
    heart
    self
    bent
    character
    device
    estate
    habitude
    institute
    institution
    makeup or make-up
    mold
    organ
    soul
    fiber
    fibre
    id
    like
    composition
    naturally

فارسی به انگلیسی

نهاد بشری
humanism

مترادف ها

accord (اسم)
اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بین المللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی

quality (اسم)
صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب

identity (اسم)
تطابق، نهاد، شخصیت، شناسایی، عینیت، اصلیت، هویت

institution (اسم)
نهاد، بنگاه، موسسه، تاسیس قضایی، اصل حقوقی، رسم معمول

subject (اسم)
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، موضوع، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

inclination (اسم)
انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی به جلو و پایین

پیشنهاد کاربران

عشق شوق شیرینی در نَهادِ ما نَهاد
جانی از ما در بوته ی سودای شما نهاد
" بنیاد ":ارگان. موسسه.
نهاد وبنیاد.
" بنیاد ":ارگان.
بنیاد آزادگان
بنیاد کودکان.
نهاد کاردانی.
نهادکارشناسی.
نهاد فرا کارشناسی.
نهاد دکتری.
نهادپروفسوری.
. . . . . نیز نهادکاریابی:موضوع . . . . .
نهاد:بخشی ازجمله است . نهادبه دوسته تقسیم می شود. نهاد یافاعل است یامسندالیه. زمانی فاعل است که انجام دهنده کارباشدوزمانی مسندالیه است که صفت وحالتی به آن نسبت داده شده باشدو همراه افعال اسنادی می آید.
مثال:
۱ ) منوچهر رفت.
۲ ) منوچهر خندان است.
۱_نهاد قانونگذاری:قوهء مقننه.
۲_نهاد اجرایی. قوهء مجریه.
۳_نهاد دادگری. قوهءقضاییه.
هرچند قوه ( گوه ) و مقننه ، قانون، کندن، روی سنگ یا چوب و. . . وقضاییه، قض، زود، قزی نا م مردم وزنان. مجریه اجرا جریدن به چیزی است فارسی اند.
نهادن، نهاد، بِنِه، نِهِ، نِهِش.
نهش مانند: دانش، رانش، کامش، نگرش، جنبش، کنش، خورش و. . .
نِهِش مصدر با شین است از ریشه ی نهادن.
نِهِش: وضع، وضعیت، موقعیت، اساس، بنیاد و. . .
پارسی را پاس بداریم: )
به معانی انگلیسی
Foundrae
رو هم اضافه کنید
نهاَد
واژه نهاد
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ na ( e ) hād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، بن ماضیِ نهادن ) [پهلوی: n ( i ) hātan]
مختصات ( نِ یا نَ ) ( اِ. )
آواشناسی nahAd
الگوی تکیه WS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

نهاد دو معنی دارد. ۱. قرار داد. ۲. موسسه
هندواروپایی اشتباه هست بهتره بگیم ایراروپایی ایرآریایی
بنیاد، موسسه
تشکیلات, سازمان, مؤسسه
بن مضارع = نَه nah
بن ماضی = نهاد nahād
خود فعل = نهادن
قبل از گذاره می آید
اشکار
گذاشت
کنشگر
قبل از گذاره میاید
entity
زاستار یا نهاد: برابر پارسی نیچر nature الطبیعه.
این که واژه های هندو - اروپایی شبیه همن خیلی بحث جالبیه مثلن در انگلیسی به آینده میگن Future ( فیوچِر ) و در فارسی نوین آینده گفته میشه ولی آینده واژه مشتقه که فیوچر نیست ولی یه واژه دیگه که معنی آینده داره فردا ( پهلوی: فرتاک Fart�k ) هست شاید اینا از یه ریشه باشن.
...
[مشاهده متن کامل]

یا واژه Nature ( نِیچِر ) که در فارسی طبیعت میگیم ولی نیچر یا طبیعت یک چیز یعنی سرشت و نهاد اون که نیچر از natura در لاتین گرفته شده و ینی خوی و آفرینش که به گمان بسیار با نهاد Nah�d پهلوی هم ریشه است.

در روانشناسی به عنوان id یاد میشود و شامل تمام سایق ها یا تکانه های رام نشده ای است که ممکن است با عنصر زیستی ارتباط داشته باشد.
گردان
نهاد در جمله به انجام دهنده کار یا پذیرنده حالت گویند
بنیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)