نمود

/nemud/

    appearance
    aspect
    light
    manifestation
    ring

فارسی به انگلیسی

نمود کردن
shine

مترادف ها

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

phenomenon (اسم)
حادثه، عارضه، نمود، تجلی، پدیده، اثر طبیعی

appearance (اسم)
ظهور، سیما، نمایش، ظاهر، پیدایش، ظواهر، نمود، منظر، فرم

aspect (اسم)
وضع، سیما، نمود، منظر، صورت

پیشنهاد کاربران

نتیجه
واژه نمود
معادل ابجد
تعداد حروف 4
تلفظ ne ( a, o ) nud
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن ماضیِ نمودن، اسم مصدر )
مختصات ( نُ ) ( اِ. )
آواشناسی nemud
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع
واژه نمود از ریشه ی واژه ی پارسی نمودن است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه نمودن
معادل ابجد 150
تعداد حروف 5
تلفظ ne ( a, o ) mudan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: n ( i ) mūtan]
مختصات ( نُ یا نَ دَ ) [ په . ]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

بازتاب
نمایش
شکل ، فرم
مثال : نمودهای جرم = اشکال جرم ، فرم های جرم
نمود " در ر زبان آذربایجانی به معنی شکل و فرم میباشد.
تجلی، بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش