نماد

/nemAd/

    allegory
    emblem
    image
    mark
    sign
    stuff
    symbol
    badge
    ideogram
    notation
    personification
    totem
    type
    hallmark

فارسی به انگلیسی

نماد بودن
incarnate, represent, typification, symbolization

نماد پردازی
symbolism

نماد جاذبه جنسی
sex symbol

نماد چیزی بودن
image, symbolize, typify

نماد منزلت
status symbol

مترادف ها

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

symbolism (اسم)
نماد، نشان پردازی، نمایش به وسیله علائم، مکتب رمزی

پیشنهاد کاربران

انگ
سَنبُل
سمبل
*بنگر که خط قرمزت ناموس است
بنگر که ستیز بشری را کوس است
این است نماد مردم ومیدانی
هرگز نه " نگاه آشکار" سالوس است

" نگاه آشکار ":حفظ ظاهر.
" نگاهداشت آشکار ":حفظ ظاهر.
در هر نوشته ای باید نمادهای ویرایش وایرایش را در روندِ نگرش داشت. ِ ّ ُ َء؟؛:! ) ( ً . تا متن های نوشته ها برجا بماند.
پرانتز:پَر ان تیز. به پر پرندگان می ماند.
آکولاد:لبه های آی کلاه.
کروشه:کروژنک؛غضروف.
رادیکال:راه دیک ( لری دیرکه دور ِفارسی است. ل لقی و الحاقی .
بَند: فرمول.
بَندِه:فرموله.
در دانش شمار.
ریاضی:ریز شدن وریزه شدن.
شهنامه نمود پهلوانی من است
امثال وحکم ز نکته دانی من است
خیام رباعی را یکی فرزانه است
حافظ که نشان راز خوانی من است شهرام.
emblem
مظهر
پرچم نماد هر کشور.
ریش وسبیل ولباس مناسب نماد مسلمان مرد.
حجاب نماد مسلمان زن.
آذان نماد محله مسلمانان.
زهد نماد متقیان.
سکوت نماد حکیمان.
عمل نماد دانشمندان.
. . .
سَمبُل
نماد هر چیزی است که جایگزین چیز دیگری می شود
تلفظ: نِماد / nemad
سمبل
نماد ( Symbol ) : [اصطلاح جامعه شناسی] چیزی است که نماینده چیزی دیگر باشد . چیزی که به عنوان نشانه چیز دیگری یا نماینده آن به کار برده می شود . مانند پرچم که نماد یک ملت است .
منبع https://rasekhoon. net

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)