♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_cite به معنای نقلِ قول کردن؛ ارجاع دادن؛ استناد کردن؛ رجوع کردن به؛ خاطرنشان کردن؛ ذکر کردن؛ اشاره کردن به؛ و جُزین
ا↙️
#زماشتن ( zom�št. an )
یا:
#زماریدن ( zom�r. id. an ) 👈 زُ ( پیشوندِ فعل، به معنای "بیرون" ) مار ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ hmar به معنای به یاد آوردن، یاد کردن و شمردن ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
... [مشاهده متن کامل]
( هم ریشه ها را پایینِ صفحه ببینید. )
🔺نکته:
ستاکِ حالِ زُماشتن می شود: زُمار . ( بسنجید با: کاشتن —� کار . )
▪️مثال:
۱ - او در مقاله اش دو فیلسوفِ بزرگِ ایرانی — ابنِ سینا و فارابی — را می زُمارَد ( از دو . . . نقلِ قول می کند ، به دو . . . ارجاع می دهد. )
۲ - دانشمندان تا مدت ها آزمایشِ میلر را به عنوانِ یک آزمایشِ معتبر می زُماشتند ( به . . . ارجاع می دادند. )
🔺 توجه:
🔹 #citation ارجاع، استناد
🔹 #زمارش ( زُمارِش )
یا: #زماشت ( زُماشت )
▪️مثال:
همه ی زُمارِش های ( زُماشت های او، نوشت آورده های، ارجاع های ) مقاله از چاپِ سومِ کتاب گرفته شده بودند.
🔸 #citing
🔸 #زمارش ( زُمارِش )
▪️مثال:
در زُمارِشِ ( ذکرِ، نقلِ ) سخنانِ یک فرد در یک کتاب امکانِ انتقالِ لحنِ گوینده ی سخن به خواننده تاحدِزیادی کاهش می یابد.
🔹 #citable قابلِ ذکر، قابلِ استناد
🔹 #زماشتنی ( زُماشتَنی )
یا: #زمارشوا ( زُمارْشَوا )
یا: #زمارپذیر ( زُمارپذیر )
▪️مثال
این مقاله ها هم زُمارشَوا ( زُمارپذیر ، قابلِ نقلِ قول ) و هم مرتبط با زمینه ی بحث بودند.
🔸 #to_recite از بَر خواندن، از بَر تکرار کردن
or: #to_recitate
🔸 #وازماشتن ( وازُماشتن )
یا: #وازماریدن ( وازُماریدَن )
▪️مثال:
۱ - او سه جنگِ بزرگِ رستم در شاهنامه را در برابرِ دیدگانِ هزاران نفر وازُماشت ( از بَر خواند. )
۲ - او همیشه وقتی می خواست در کلاس چیزی را وازُمارَد ( از بَر بخواند ) دست پاچه می شد و زبانش می گرفت.
🔹 #recitation ازبَرخوانی
🔹 #وازماشت ( وازُماشت )
یا: #وازمارش ( وازُمارِش )
▪️مثال:
۱ - فرهاد یک وازُماشتِ ( ازبَرخوانی ) زیبا و روح انگیز از چند شعرِ فروغ در شبِ شعرِ دیشب ارائه کرد.
۲ - یکی از رمز های کامیابیِ یک بازیگر وازُمارِشِ ( ازبَرخوانی ِ ) تک گویی ها در نمایش نامه یا فیلم نامه است.
🔸 #recital ازبَرخوانی، تک نوازی یا چند نوازی
🔸 #وازمارین ( وازُمارین )
یا: #وازمارال ( وازُمارال )
یا: #وازمار ( وازُمار )
▪️مثال:
او یک وازُمارِ ( تک نوازیِ ) گوش نواز از شاهکارهای باخ اجرا کرد، و شبی به یادماندنی برای مهمان ها رقم زد.
🔹 #recitalist
🔹 #وازمارین گر ( وازُمارین گر )
یا: #وازمارگر ( وازُمارگر )
یا: #وازمار ( وازُمار )
▪️مثال:
او یک وازُمارِ ( رسیتالیستِ ، نوازنده ی ) شناخته شده بود و با بسیاری از ارکسترهای نامیِ ایتالیا کار کرده بود.
🔸 #recitative قطعه ی خطابه مانند در موسیقی
🔸 #وازمارا ( وازُمارا )
یا: #وازماشته ( وازماشته )
▪️مثال:
بسیاری از آنچه نواخته شد وازُماشته هایی ( قطعه هایی خطابه وار ) از ژرفای احساسِ آدمی و آواهایی بی نغمه بودند.
🔹 هم ریشه های #زماشتن ، #زمارش ، #وازمارا و #وازمارین در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 به یاد آوردن ➖ mar
فارسی میانه 👈 به حساب آوردن، اهمیت دادن ➖ āmārdan
ختنی 👈 حساب کردن ➖ şumār
سغدی 👈 شمردن، فکر کردن ➖ ptŝmr
خوارزمی 👈 نالیدن ➖ m�ry
بلخی 👈 به حساب آوردن ➖ αυμαρο
فارسی 👈 آمار، آماشتن، شمار، شمردن، همار، مَر، نهمار و . . .
کردی 👈 شمردن ➖ žmartin
اورموری 👈 اطلاع یافتن ➖ amar
ابیانه ای 👈 شمردن ➖ �zmardan
زازاکی 👈 شمردن ➖ āmordiš
یدغه 👈 شمردن ➖ imār
پشتو 👈 شمردن ➖ ŝmērel
آسی 👈 به یاد آوردن ➖ f�sm�run
سانسکریت 👈 به یاد آوردن ➖ smar
انگلیسی 👈 به یاد سپردن ➖ memorize
پورواهندواروپایی 👈 به یاد آوردن ➖ smer
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی
بازراندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) دور کردن. دفع کردن. طرد کردن. ( ناظم الاطباء ) . راندن : چندانکه او بمرو رسید کدخدای اورا بازراندند و وزارت بعبداﷲبن عزیز تفویض کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 56 ) . || یاد کردن. بخاطر آوردن. || بیان کردن. ( ناظم الاطباء ) . گزارش دادن. گفتن. بازگفتن. صحبت کردن :
... [مشاهده متن کامل]
تهمتن یکی را بر خویش خواند
همه کار رفته بدو بازراند.
فردوسی.
برآشفت و سودابه را پیش خواند
گذشته سخنها بدو بازراند.
فردوسی.
طاهر باب باب بازمی راند و بازمینمود تا هزار هزار درم بیرون آمد که ابوسعید را هست و شانزده هزار هزار درم است که بر وی حاصل است و هیچ جای پیدا نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125 ) . مظفر حاکم ندیم را بخواند و آنچه رفته بود باوی بازراند. ( ایضاً ص 269 ) . این سخن با وی بازرانده و مثالها بداد و گفت : البته نباید گفت که سلطان از آن آگاهی دارد. ( تاریخ بیهقی ) . رقعت بمن انداخت و مضمون آن بازراند. ( تاریخ بیهقی ) . و جوابی نرم و لطیف بازراند. ( کلیله و دمنه ) .
با وحوش از نیک و بد نگشاد راز
سرّ خود با جان خود میراند باز.
مولوی.
تمامت گفته های خود بازراند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 92 ) . و وکیل قصه صاحبش با عامل بازمیراند. ( تاریخ قم ص 162 ) . و همان حکایت که با معتمد گفته بود به حضرت معتضد بازراند. ( تاریخ قم ص 146 ) . و این اسب ابی الفضل را بنزدیک یکی ازخلفا صفت کردند و با او بازراندند. ( تاریخ قم ص 228 ) .
حکایت کردن. [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن :
آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا بحضور.
سعدی.
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
این حکایت که میکند سعدی
بس بخواهند در جهان گفتن.
سعدی.
|| شباهت داشتن :
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلّه قیصری را.
ناصرخسرو.
بتی دارم که چین ابروانش
حکایت میکند بتخانه چین.
؟
نقل کردن : بیان کردن ، حمل کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 12 ) .
یاد کردن