جدایی علی رغم میل باطنی، گریز ناگزیر: ( دل از راحت و استراحت نفور کردم ) ( مقامات حمیدی، مقامه ی دوم )
نفور:[ اصطلاح بازار طلا]به پاشیدن طلا به اطراف، در هنگام ذوب طلا نفور می گویند این پدیده بیشتر در هنگام ذوب طلای شکن رُخ می دهد.
بری، بی میل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، وازده