نفع

/naf~/

    profit
    benefit
    interest
    advantage
    gain

فارسی به انگلیسی

نفع بردن
to benefit

نفع دادن
advantage

نفع رساندن
to do good, to be useful

نفع رساندن به
to benefit

نفع شخصی
self-interest

نفع کردن
to make a profit

مترادف ها

gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

profit (اسم)
مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، نفع

پیشنهاد کاربران

واژهٔ **�نفع�** در فارسی امروزی، ریشه در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) دارد و از واژهٔ **�nif�** یا **�nēf�** ( به خط پهلوی: ‎𐭭𐭩𐭭‎ یا ‎𐭫𐭩𐭭‎ ) گرفته شده است که به معنای **�سود، بهره، فایده�** بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژهٔ پهلوی خود از فارسی باستان نشأت گرفته است. ریشهٔ آن را به صورت **�*naipa - �** در نظر میگیرند که معنایی نزدیک به �سودمندی� یا �چیز سودمند� داشته است.
بنابراین، مسیر تحول آن به این صورت است:
**فارسی باستان ( *naipa - ) ** → **فارسی میانه ( nif / nēf ) ** → **فارسی امروزی ( نفع ) **
این واژه از طریق زبانهای ایرانی وارد زبان عربی نیز شد. در عربی، این واژه به صورت **�نَفْع�** ( naf' ) درآمد و از آن فعل **�یَنْفَعُ�** ( سودمند بودن ) و سایر مشتقات ساخته شد. سپس به دلیل روابط گسترده فرهنگی و علمی، این واژهٔ عربیشده دوباره به فارسی بازگشت و به عنوان یک synonym ( مترادف ) قوی برای �سود� و �فایده� در زبان ما باقی ماند.

نفع. [ ن َ ] ( ع اِ ) سود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . مقابل ضر. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) . فایده. منفعت. حاصل. بیاور. نوا. پیداوار. ربا. ( ناظم الاطباء ) . خنج. نجع. بر. بهره. مقابل ضرر وزیان. ( یادداشت مؤلف ) . ثمر. خیر. بهر :
...
[مشاهده متن کامل]

ضر منافقانی نفع موافقانی
این را همی بپائی و آن را همی نپائی.
فرخی.
همی خویشتن را نبینیم نفعی
نه در سیم و زر و نه در در و مرجان.
ناصرخسرو.
زین سفله جهان نفع خود بگیرد
نفعی که در او هیچ ضر نباشد.
ناصرخسرو.
حیوانی که در اونفع باشد چگونه بی انتفاع شاید گذاشت. ( کلیله و دمنه ) .
آن دست و آن زبان که در او نیست نفع خلق
جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست.
سنائی.
همه را داد آلتی درخور
از پی جر نفع و دفع ضرر.
سنائی.
در گلستان عمر و رسته دهر
پس گل خار و بعد نفع ضر است.
خاقانی.
|| ( مص ) سود کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) .
نفع. [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نَفوع. رجوع به نَفوع شود.
نفع. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نفعة. رجوع به نِفعَة شود.
نفع. [ ن ِ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ نفعة. رجوع به نِفعَة شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

سود / فَخت
سودمندی
نوا
واژه هایی که آخرشان " عین " دارند ، در بسیاری از موارد ، ریشه ایرانی دارند ، مانند رجوع که همخانواده با رو است و به معنای رو کردن
سود، فایده
امرغ
بهره، ربح، سود، صرف، صرفه، فایده، منفعت
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مَنز ( اوستایی: مَنزدْرَ )
پیا pyã ( سنسکریت )
هیدا hidã ( سنسکریت: هیتَ )
کیام ( سنسکریت: کَلیانَ )
گَهون gahun ( اوستایی: گَئُنَ )
سود ( پارسی دری )