نظامی

/nezAmi/

    martial
    military
    serviceman
    soldier
    gl

فارسی به انگلیسی

نظامی گری
militarism

نظامی وار
militaristic

نظامی کردن
militarize

مترادف ها

trooper (اسم)
سپاهی، اسب سواری، نظامی

soldier (اسم)
سپاهی، جنگ کننده، سرباز، نفر، نظامی

military (صفت)
جنگی، نظامی، ارتشی

martial (صفت)
جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی

پیشنهاد کاربران

رزمی، جنگی
رزمجویانه / رزمی
رویارویی رزمی / رزمجویانه ی روسیه و یانکی ها شدنی است
لشکری پیشه. [ ل َ ک َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد سپاهی : به روزگار سالف در حدود کالف مردی بود لشکری پیشه. ( سندبادنامه ص 102 ) .
رزمی ( در برخی باره ها )
نمونه:
. . . نمی دانم چگونه جلوی این کاسه های داغ تر از آش که سنگ پشتیبانی از کشورمان را به سینه می زنند و افزون بر اوکراین در رومانی، لهستان و برخی از کشورهای هم مرز با روسیه نیروهای رزمی و جنگ ابزارهای تازه آورده اند را بگیرم.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در دست کار

سپاهیگری
نمونه:
پاکاری ( ماموریت ) سپاهیگری ( نظامی ) آمریکا [بخوان: �یانکی� ها!] در افغانستان، نهم شهریور ماه امسال به پایان می رسد.
بانوی نظامی

سپاهی
واژه ی بی ریشه و ساخته و پرداخته شده ی �ارتشی� که در بالا از آن یاد شده، برابرِ چندان درستی نیست.
در گویش بهابادی نظامی به معنای زیر شلواری و پیجامه هم به کار می رود.