نظام. [ ن ِ ] ( ع اِ ) رشته مروارید و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رشته جواهر. ( غیاث اللغات ) . رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . ج ، نُظُم. || واسطه نظم و آراستگی. ( یادداشت مؤلف ) . || آنچه امر بدان قائم باشد و مایه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . هرچیزی که امری بدان قائم باشد و پایه آن بود. ( ناظم الاطباء ) . ملاک امر. ( متن اللغة ) . قوام امر. ( المنجد ) . ملاک امر و قوام آن. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) :
... [مشاهده متن کامل]
ملک جهان را نظام دین هدی را قوام
خواجه صدر کرام زبده پنج و چهار.
خاقانی.
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.
خاقانی.
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمان وار است.
خاقانی.
ج ، اَنظِمَة، اناظیم ، نُظُم. || صلاح کار . ( آنندراج ) . آراستگی هرچیز. ( غیاث اللغات ) . انتظام. قوام و آراستگی و نظم و ترتیب. ( ناظم الاطباء ) . سامان. ( یادداشت مؤلف ) :
ز آن ملک را نظام و از این عهد را بقا
ز آن دوستان بفخر و از این دشمنان شمان.
عنصری.
حمله کردند به نیرو و کس کس را نایستاد و نظام بگسست از همه جوانب و مردم همه روی به گریز نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 638 ) . کار آن پادشاه از نظام بخواهد گشت. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
در لغت به معناى رشته اى است که با آن مروارید ومانند آن را به رشته کشند.
سیستم
واژه نظام
معادل ابجد 991
تعداد حروف 4
تلفظ nezām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پارسی باستان][نِز/ آم]
مختصات ( نَ ظّ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی nezAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ سخن جلدهشتم:
فرهنگ لغت معین
نظم و نظام. ترتیب . مرتب. بی عیب نقص. عالی مثلا کارها را با نظم نظام راه انداختن.
🇮🇷 واژگان برنهاده: سامانه، رژیم 🇮🇷
نظام:
جنگ - ارتش
نظامی:
جنگی - ارتشی
ترتیب دادن ، نظم
نظام یک کلیمه عربی هست که از نظم گرفته شده به معنای آراستن، ترتیب دادن، رشته کشیدن و مروارید هست
نظام، سامانه یا سیستم، مجموعه ای از عناصر متعامل و وابسته به هم است که یک کل واحد را تشکیل می دهد.
برابر پارسی :
ساختار ، دستگاه ، سازگان ، سازمان ، آرایش
سازمان
نِظام
نِظام : نِ - ظام
نِ : پایین ، زیر : از نگر انگاری یا مجازی از بالا = اندیشه ، ذهنی به پایین = کار ، عمل ، اجرا ، رَواندن
ظام = زام < گام = درآمدن ، آمدن، درآوردن
فهمیده ( مفهوم ) : فکر و اندیشه را به سامان کارکردی یا عملکردی درآوردن
نظام با کلمه هایی به مانند: *سامان - *ترتیب ( احتمالا *دسته ) دارای خاستگاه مشترک بوده و به معنی" هر مجموعه نظام مند" می باشد. به نظر واژه *سامان , می تواند معادل مناسبی برای مدخل نظام باشد.
ابزار
این واژه از ندام پارسی به مانی سازمان و بسامان گرفته شده
در پارسی " نهش ، سامان "
الف¬ـ مجموعه قوانینی که یک کشور بر پایه آنها اداره می¬شود. ب¬ـ دولت یا حکومت به معنای دولت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)