نظام

/nezAm/

    order
    system
    discipline
    the military
    masculine proper name
    frame
    mechanism
    regime
    rgime
    scheme
    statute

فارسی به انگلیسی

نظام اپارتاید
apartheid

نظام اخلاقی
ethic

نظام اداری
civil service

نظام ارباب و رعیتی
serfdom

نظام استعماری
colonialism

نظام اسمی
rating

نظام اقا بالاسری
paternalism

نظام بطلمیوسی
ptolemaic system

نظام پولی اروپا
ems

نظام جمهوری
republic

نظام جمهوری و مردمی
liberal

نظام حاکم
state

نظام حکومت شوروی
sovietism

نظام حکومت فدرال
federalism

نظام حکومتی فدرال
federal

نظام خان خانی
feudalism

نظام خوراکی
dietary

نظام دیکتاتوری
dictatorship

نظام سرمایه داری
capitalism

نظام سه حزبی
triumvirate

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

پیشنهاد کاربران

نظام. [ ن ِ ] ( ع اِ ) رشته مروارید و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رشته جواهر. ( غیاث اللغات ) . رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . ج ، نُظُم. || واسطه نظم و آراستگی. ( یادداشت مؤلف ) . || آنچه امر بدان قائم باشد و مایه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . هرچیزی که امری بدان قائم باشد و پایه آن بود. ( ناظم الاطباء ) . ملاک امر. ( متن اللغة ) . قوام امر. ( المنجد ) . ملاک امر و قوام آن. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) :
...
[مشاهده متن کامل]

ملک جهان را نظام دین هدی را قوام
خواجه صدر کرام زبده پنج و چهار.
خاقانی.
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.
خاقانی.
ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمان وار است.
خاقانی.
ج ، اَنظِمَة، اناظیم ، نُظُم. || صلاح کار . ( آنندراج ) . آراستگی هرچیز. ( غیاث اللغات ) . انتظام. قوام و آراستگی و نظم و ترتیب. ( ناظم الاطباء ) . سامان. ( یادداشت مؤلف ) :
ز آن ملک را نظام و از این عهد را بقا
ز آن دوستان بفخر و از این دشمنان شمان.
عنصری.
حمله کردند به نیرو و کس کس را نایستاد و نظام بگسست از همه جوانب و مردم همه روی به گریز نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 638 ) . کار آن پادشاه از نظام بخواهد گشت. ( تاریخ بیهقی ص 606 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

در لغت به معناى رشته اى است که با آن مروارید ومانند آن را به رشته کشند.
سیستم
واژه نظام
معادل ابجد 991
تعداد حروف 4
تلفظ nezām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پارسی باستان][نِز/ آم]
مختصات ( نَ ظّ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی nezAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ سخن جلدهشتم:
فرهنگ لغت معین
نظم و نظام. ترتیب . مرتب. بی عیب نقص. عالی مثلا کارها را با نظم نظام راه انداختن.
🇮🇷 واژگان برنهاده: سامانه، رژیم 🇮🇷
نظام:
جنگ - ارتش
نظامی:
جنگی - ارتشی
ترتیب دادن ، نظم
نظام یک کلیمه عربی هست که از نظم گرفته شده به معنای آراستن، ترتیب دادن، رشته کشیدن و مروارید هست
نظام، سامانه یا سیستم، مجموعه ای از عناصر متعامل و وابسته به هم است که یک کل واحد را تشکیل می دهد.
برابر پارسی :
ساختار ، دستگاه ، سازگان ، سازمان ، آرایش
سازمان
نِظام
نِظام : نِ - ظام
نِ : پایین ، زیر : از نگر انگاری یا مجازی از بالا = اندیشه ، ذهنی به پایین = کار ، عمل ، اجرا ، رَواندن
ظام = زام < گام = درآمدن ، آمدن، درآوردن
فهمیده ( مفهوم ) : فکر و اندیشه را به سامان کارکردی یا عملکردی درآوردن
نظام با کلمه هایی به مانند: *سامان - *ترتیب ( احتمالا *دسته ) دارای خاستگاه مشترک بوده و به معنی" هر مجموعه نظام مند" می باشد. به نظر واژه *سامان , می تواند معادل مناسبی برای مدخل نظام باشد.
ابزار
این واژه از ندام پارسی به مانی سازمان و بسامان گرفته شده
در پارسی " نهش ، سامان "
الف¬ـ مجموعه قوانینی که یک کشور بر پایه آنها اداره می¬شود. ب¬ـ دولت یا حکومت به معنای دولت.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)