نشان

/neSAn/

    emblem
    insignia
    mark
    sign
    token
    symbol
    symptom
    indication
    decoration
    badge
    cast
    coat of arms
    colors
    denotation
    distinction
    earmark
    gesture
    impression
    index
    indicative
    medal
    note
    print
    reflection
    regalia
    rosette
    seal
    signal
    signification
    signpost
    testimony
    touch

فارسی به انگلیسی

نشان افتخار به سینه زدن
decorate

نشان امد و نیامد
augury

نشان ایتریم

نشان بازرگانی
trademark

نشان برای تائید
check

نشان برای نشان دادن کیفیت حروف صدادار
acute accent

نشان برتری
blue ribbon

نشان بیابرویی
brand

نشان بین المللی خطر و کمک
sos

نشان پادشاهان
crown

نشان پالادیم
pd

نشان پتاسیم

نشان تجارتی
chop

نشان تیک برای تصویب
check

نشان تیک را به کار بردن
check

نشان جمع
es _

نشان جمع برای اکثر اسم ها
s_

نشان چیزی بودن
augur, betoken

نشان حاکی از رضایت
cachet

نشان حرفه پزشکی
caduceus

مترادف ها

trace (اسم)
رد، اثر، نشان، طرح، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم

attribute (اسم)
صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت

tally (اسم)
حساب، نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوب خط

score (اسم)
حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات

slur (اسم)
تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خط اتحاد

benchmark (اسم)
محک، نشان، انگپایه

indication (اسم)
اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت

token (اسم)
نشانی، نشان، نشانه، ژتون، رمز، یادبود، علامت، اجازه ورود، یادگار، یادگاری، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، بلیط ورود

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

show (اسم)
نشان دادن، اثبات، نشان، نمایش، جلوه، ارائه، مظهر

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

seal (اسم)
مهر، نشان، تضمین، خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

target (اسم)
سامان، هدف، نشان، شبح، آماج، نشانگاه، تیر نشانه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

marking (اسم)
نشان، علامت گذاری، علامت سلاح، نشاندار سازی

insignia (اسم)
نشان، علامت، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی

signal (اسم)
راهنما، نشان، اخطار، علامت، سیگنال

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

symptom (اسم)
اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

presage (اسم)
نشان، نشانه، شگون، فال

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

badge (اسم)
نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص

clue (اسم)
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

ensign (اسم)
اشاره، نشان، گروه، دسته، پرچم، علم، ناوبان دوم، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، سربازی که حامل پرچم است

vexillum (اسم)
نشان، درفش، پرچم، بیرق، پرچم نصب شده در میدان

impress (اسم)
اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش

hallmark (اسم)
نشان، انگ

plaque (اسم)
نشان، لوحه، پلاک، صفحه کوچک

caret (اسم)
نشان، هشتک

chalk (اسم)
نشان، گچ، طباشیر

cicatrix (اسم)
نشان، جای زخم، اثر زخم، داغه

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

medal (اسم)
نشان، شکل، مدال، نشانی شبیه سکه

memento (اسم)
نشان، یادگاری، یاداور

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نشاننشاننشاننشان
نماد نشانهایی را گویند که روی یک پوشاک ویا خودرو ویا دسته و یا شماری از کالاها و فردها و مانند آن در هرریختی بوده باشند.
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی نشان از ریشه ی واژه ی نشاندن فارسی هست
نشاننشاننشاننشان
نمودار نما.
نمایه نما.
نمونه نما.
برای فهرست نمای و اعلام نمایی و دیگر همانندسازی آنها.
نشان نما.
نَُما نَُما.
نَُما نمَُا.
نما نشان.
برای سیگنالها و کد ها و دیگر نمودارهای نو فناوری ها و فناوری ها.
نشان ( انگلیسی: The Mark ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی گای گرین است که در سال ۱۹۶۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ماریا شل، استوارت ویتمن و راد استایگر اشاره کرد.
نشان
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/نشان_(فیلم_۱۹۶۱)
نصیب
واژه ی پارسی نشان در دانشنامه ی علایی بسیار به جای واژه ی تازی دلیل بکاررفته است:
دلیل و استدلال و مُستَدِلّ و مُستَدَلّ: نشان و نشان دادن و نشان دهنده و نشان داده.
چون: نشان دادن به آن که فعل عقلی نه به آلتی است جسمانی. ( دانشنامه201 )
...
[مشاهده متن کامل]

چون: نشان های طبیعی بر نیستی خلاء. ( دانشنامه143 )
چون: نشان ها بر نیستی خلأ بسیار است. ( دانشنامه143 )
چون: نشان آن بود که ورا آن آلت بکار نیست. ( دانشنامه203 )
چون: نشان آن که فعل قوت عقلی به آلت جسمانی نبود: یکی آن است که. . . ( دانشنامه201 )
چون: این که گفته آمد نشانی بود بر آن که. . . ( دانشنامه204 )
بوس به همه.

Token
نشان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی نشان می نویسد : ( ( در پهلوی نیشان nīšān بوده است . می تواند بود که این واژه از ستاک نیش nīšدر پهلوی، به معنی دیدن ، برآمده باشد . ) ) در بیت زیر هم نشان دیده شدن معنی می دهد .
...
[مشاهده متن کامل]

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 172 )

ایز
وسام
نام دیگری ست برای هدف. نشانگیر به کمانداری گفته می شود که در این کار مهارت دارد. اشکانیان ( پارتیان ) در شمار بهترین کمانداران و نشانگیران سواره بحساب می آمدند. شکست رومی ها در جنک با اشکانیان ( به رهبری سورنا ژنرال پارسی ) مدیون مهارت ایشان بوده است. این کمانگیران با حیله خود را در حالت عقبگرد
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل دشمن نشان می دادند . دشمن بدنبال ایشان حرکت می کرد ، غافل از مهارت بی نظیر اشکانیان در نشانگیری سواره با چرخش کامل روی اسب! در زبان انگلیسی اصطلاح Parting Shot بمعنی ایراد و نکته گیری ناگهانی در لحظه خروج از یک مناظره است که یادآور همین تاریخ در میان اروپاییان می باشد. . !

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)