to lie, to have sexual intercours
نزدیکی
/nazdiki/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار
مجاورت، نزدیکی، نزدیک بودن، قرابت
مجاورت، نزدیکی، بستگی، حومه، همسایگی
مجاورت، نزدیکی، قرب جوار
نزدیکی، پیوستگی، وابستگی، قوم و خویش سببی
نزدیکی، ایجاد روابط حسنه، تمایل به دوستی
نزدیکی، تقریب، تخمین، شباهت زیاد، قریب بصحت
نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، احقاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شیء اضافه یا الحاق شده
نزدیکی، ایراد، اقامه، اظهار، ارایه
نزدیکی، وقوع خطر نزدیک
کنار، نزدیکی، حدود، حاشیه، لبه
مجاورت، نزدیکی، برخورد، وابستگی، تماس، ربط
نزدیکی، نزدیک شدن، تماس، ادامه
نزدیکی، وقوع خطر نزدیک
مجاورت، نزدیکی، شباهت، قرابت، خویشی
مجاورت، نزدیکی، اهل محل، همسایگی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی نزدیکی از ریشه ی واژه ی نزدیک و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




واژه ی نزدیکی از ریشه ی واژه ی نزدیک و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




ما در زبانِ پارسی میانه {im/ایم} را به چَمِ {این} داریم و این همان است که در {امروز/امشب/امسال. . . . } بکار گرفته شده است.
از این روی که این پیشوند برابرِ {این} است، می توانیم برایِ {نزدیکی/زمان/اشاره} در واژگانی که نیاز است، از این پیشوند بکار ببریم.
بِدرود!
از این روی که این پیشوند برابرِ {این} است، می توانیم برایِ {نزدیکی/زمان/اشاره} در واژگانی که نیاز است، از این پیشوند بکار ببریم.
بِدرود!
حضور
پیشگاه
جلوت
در کنار بودن
همسایگی
قرابت
مجاورت
پیشگاه
جلوت
در کنار بودن
همسایگی
قرابت
مجاورت
اطراف
قرابت . . . . .
بنا کردن بر زن ؛ بخانه آوردن او را. با او آرمیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
تدنی
خفت و خیز
جماع. همخوابگی با کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) . آرامش با زنان. آمیختن. نزدیکی. مواقعه. مباضعة. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون فرزندشان بمرد، حوا را گفت : باک مدار که ما هنوز برنائیم دیگر بار خفت و خیز کنیم و فرزند باشد. خدای تعالی گفت : فرزند از خفت و خیز می بینی. ( تفسیر طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نیابد همی سیری از خفت و خیز
شب تیره زو جفت گیرد گریز.
فردوسی.
بدو گفت کز خفت و خیز زنان
جوان پیر گردد به تن بی گمان.
فردوسی.
تبه گردد از خفت و خیز زنان
بزودی شود نرم چون پرنیان.
فردوسی.
پیری و سستی آمد و گشتم ز خفت و خیز
زین پیشتر نساخت کسی مرد را زعام.
ناصرخسرو.
وآنکه ز بیگانگان نفیر برآورد
اکنون از خفت و خیز یار فروماند.
سوزنی.
که شد پاسدار تو در خفت و خیز
پناهت کجا کرده بازار تیز.
نظامی.
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت و خیزش زمین.
سعدی ( بوستان ) .
شب خلوت آن لعبت حورزاد
مگر تن در آغوش مأمون نداد
بگفتا سر اینک بشمشیر تیز
بینداز و با من مکن خفت و خیز.
سعدی ( بوستان ) .
جماع. همخوابگی با کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) . آرامش با زنان. آمیختن. نزدیکی. مواقعه. مباضعة. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون فرزندشان بمرد، حوا را گفت : باک مدار که ما هنوز برنائیم دیگر بار خفت و خیز کنیم و فرزند باشد. خدای تعالی گفت : فرزند از خفت و خیز می بینی. ( تفسیر طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نیابد همی سیری از خفت و خیز
شب تیره زو جفت گیرد گریز.
فردوسی.
بدو گفت کز خفت و خیز زنان
جوان پیر گردد به تن بی گمان.
فردوسی.
تبه گردد از خفت و خیز زنان
بزودی شود نرم چون پرنیان.
فردوسی.
پیری و سستی آمد و گشتم ز خفت و خیز
زین پیشتر نساخت کسی مرد را زعام.
ناصرخسرو.
وآنکه ز بیگانگان نفیر برآورد
اکنون از خفت و خیز یار فروماند.
سوزنی.
که شد پاسدار تو در خفت و خیز
پناهت کجا کرده بازار تیز.
نظامی.
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت و خیزش زمین.
سعدی ( بوستان ) .
شب خلوت آن لعبت حورزاد
مگر تن در آغوش مأمون نداد
بگفتا سر اینک بشمشیر تیز
بینداز و با من مکن خفت و خیز.
سعدی ( بوستان ) .
گرد آمدن
آرمیدن و مجامعت کردن با : و فساد بسیار کردندی و با غلامان گرد آمدندی ، چنانکه با زنان گرد آیند [ قوم لوط ]. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) . اندر سرای هارون نیکوترین همه کس عباسه بوده از زنان بنده و آزاد و جعفر نیز بغایت خوب صورت بود و ایشان را هر دو با یکدیگر رای گرد آمدن بود از پنهان هارون ، هر دو با یکدیگر گرد آمدند وعباسه از جعفر بار گرفت. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
به گرد آمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و بر سان گوران شوند.
فردوسی.
صورتهای الفیه کردند از انواع گرد آمدن با زنان همه برهنه. ( تاریخ بیهقی ) . و این خانه را از سقف تا به پای صورت کردند. . . از انواع گرد آمدن مردان با زنان. ( تاریخ بیهقی ) .
آرمیدن و مجامعت کردن با : و فساد بسیار کردندی و با غلامان گرد آمدندی ، چنانکه با زنان گرد آیند [ قوم لوط ]. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) . اندر سرای هارون نیکوترین همه کس عباسه بوده از زنان بنده و آزاد و جعفر نیز بغایت خوب صورت بود و ایشان را هر دو با یکدیگر رای گرد آمدن بود از پنهان هارون ، هر دو با یکدیگر گرد آمدند وعباسه از جعفر بار گرفت. ( ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
به گرد آمدن چون ستوران شوند
تگ آرند و بر سان گوران شوند.
فردوسی.
صورتهای الفیه کردند از انواع گرد آمدن با زنان همه برهنه. ( تاریخ بیهقی ) . و این خانه را از سقف تا به پای صورت کردند. . . از انواع گرد آمدن مردان با زنان. ( تاریخ بیهقی ) .
همسایگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)