نزدیک شدن


    approach

فارسی به انگلیسی

نزدیک شدن به
access

نزدیک شدن زمان
near

نزدیک شدن فاصله
near

مترادف ها

going-on (اسم)
نزدیکی، نزدیک شدن، تماس، ادامه

near (فعل)
نزدیک شدن

nigh (فعل)
نزدیک شدن

accede (فعل)
تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن

approach (فعل)
نزدیک شدن، نزدیک امدن

come close (فعل)
نزدیک شدن

accost (فعل)
نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن

draw on (فعل)
نزدیک شدن، متصل شدن، باعی شدن، عهده کسی برات کشیدن

verge (فعل)
نزدیک شدن، مشرف بودن بر

پیشنهاد کاربران

ادنی
Get close
Don't let him get too close.
grow near
Draw near
تقرب . . . .
قرب. . .
نزدیک شدن به ( زمان/دوره زمانی خاص یا مکان ویژه ای )
get close
get closer
ادنا
تقرب
inch
Every day do some thing that will inch you closer to a better tomorrow