نزدیک به


    almost
    near
    toward
    fit

فارسی به انگلیسی

نزدیک به ارواره زبرین
maxillary

نزدیک به اندازه
fit

نزدیک به برجستگی استخوان پس گوش
mastoid

نزدیک به دم
caudal

نزدیک به دهانه
point-blank

نزدیک به سیزده سالگی
preteen

نزدیک به عقب
aft

نزدیک به قفسه سینه
thoracic

نزدیک به لگن خاصره
pelvic

نزدیک به مرگ
moribund, terminal

نزدیک به نسخه اصلی
close

نزدیک به هدف
hot

نزدیک به هم
close

نزدیک به کرانه
inshore

مترادف ها

toward (حرف اضافه)
روی، درباره، بسوی، بطرف، برای، نسبت به، در راه، نزدیک به

پیشنهاد کاربران

in the run - up to
in the run - up to the election
تقریباً
قریب به
حدوداً
within easy reach of