نزدیک

/nazdik/

    about
    adjacent
    adjacently
    at
    by
    close
    contiguous
    convenient
    hard
    inside
    nearby
    next
    nigh
    handy
    peri-
    immediate
    imminent
    impending
    round
    neighboring
    right-hand
    stone's throw
    to
    upon
    near
    neighbouring
    at hand
    approximate
    related
    [prep.] near
    close to
    stones throw

فارسی به انگلیسی

نزدیک از نظر زمان
near

نزدیک از نظر مسافت
near

نزدیک به
almost, near, toward, fit

نزدیک به ارواره زبرین
maxillary

نزدیک به اندازه
fit

نزدیک به برجستگی استخوان پس گوش
mastoid

نزدیک به دم
caudal

نزدیک به دهانه
point-blank

نزدیک به سیزده سالگی
preteen

نزدیک به عقب
aft

نزدیک به قفسه سینه
thoracic

نزدیک به لگن خاصره
pelvic

نزدیک به مرگ
moribund, terminal

نزدیک به نسخه اصلی
close

نزدیک به هدف
hot

نزدیک به هم
close

نزدیک به کرانه
inshore

نزدیک بودن
impend, verge

نزدیک بودن به
ad-, border

نزدیک بودن به اعداد و امار
approximate

مترادف ها

relative (اسم)
نزدیک، خویشاوند، خودی

hail-fellow (اسم)
نزدیک، دوست صمیمی

upcoming (صفت)
نزدیک، رسیدنی، زود اینده

hand-to-hand (صفت)
نزدیک، مجاور، در دسترس، دست به یقه

relative (صفت)
نزدیک، وابسته، مربوط، نسبی، فامیلی، خودی، وابسته به نسبت یا خویشی

proximate (صفت)
نزدیک، پیوسته، تقریبی، بی فاصله

forthcoming (صفت)
نزدیک، اینده، اماده ارائه دادن

near (صفت)
نزدیک، صمیمی

nigh (صفت)
نزدیک، مجاور

close (صفت)
نزدیک، خودمانی، تنگ

nearby (صفت)
نزدیک

adjacent (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، متوالی، محدود، دیوار به دیوار

adjoining (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، محدود، دیوار به دیوار، متلاقی

neighbor (صفت)
نزدیک، مجاور

contiguous (صفت)
نزدیک، مجاور، همجوار، پیوسته، متصل، مربوط بهم

vicinal (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، پیوسته، اهل محل، در همسایگی

accessible (صفت)
نزدیک، در دسترس، دست یافتنی، قابل وصول، دستیابی پذیر، امادهء پذیرایی، حی و حاضر، دم دستی

nearby (قید)
نزدیک

close (قید)
نزدیک

nigh (قید)
نزدیک، تقریبا

about (قید)
پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر

hand-to-hand (قید)
نزدیک، دست بدست یکدیگر

in (حرف اضافه)
از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

by (حرف اضافه)
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی

beside (حرف اضافه)
نزدیک، باضافه

near (حرف اضافه)
قریب، نزدیک، نزد، سر

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نزدیکنزدیکنزدیکنزدیک
نزدیک نه. از. دیک ؛نه از دور. زودترها دور را که به لری دیر گویند دیک هم میگفتند.
پس نزدیک یعنی نه از دیک که همان نزدیک باشد.
واژه نزدیک
معادل ابجد 91
تعداد حروف 5
تلفظ nazdik
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: nazdīk]
مختصات ( نَ ) [ په . ] ( حراض . )
آواشناسی nazdik
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
کردی: نِزیک nezīk
at hand
within easy reach of
در زبان لری به نزدیک نهنگ ( neheng )
قریب . . . . بزودی . . . . .
حول و حوش
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
تولدم نزدیکه. . .
My birthday is near
نزدیک:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " نزدیک" می نویسد : ( ( با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. این واژه از [نزد/ یک ( = پساند بازخوانی ) ] ساخته شده است. ریخت پارسی شده ی این پساوند " ی" است، از این روی ، می بایست در پارسی " نزدی "می شد. اما ریخت پهلوی در آن باز مانده است. نمونه ای دیگر از این ریخت پساوندی کهن را در واژه تاریک می توانیم یافت. از این واژه ریخت نوتر "تاری "چونان کاربردی ادبی و شاعرانه در پارسی روایی یافته است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ازو دان فزونیّ ازو هم نِهار
بد و نیک ، نزدیک او آشکار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )

مقرون
قریب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)