نرم کردن


    loosen
    melt
    mollify
    soften

فارسی به انگلیسی

نرم کردن پوست
moisturize

مترادف ها

mollification (اسم)
دلجویی، تسکین، فتور، خمود، نرم کردن

fluff (فعل)
باد کردن، اشتباه کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن

levigate (فعل)
ساییدن، صیقل کردن، نرم کردن، صاف و صیقلی کردن

soften (فعل)
کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن

masticate (فعل)
جویدن، خاییدن، نرم کردن، چاوش کردن، بزاقی کردن

loosen (فعل)
ضعیف کردن، سست کردن، نرم کردن، شل کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن

mollify (فعل)
ارام کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن، نرم کردن

intenerate (فعل)
نرم کردن، لطیف کردن، حساس کردن

sleeken (فعل)
صاف کردن، نرم کردن، صیقلی کردن

humanize (فعل)
نرم کردن، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن

jellify (فعل)
نرم کردن، بشکل لرزانک در اوردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن

plasticize (فعل)
نرم کردن، از قالب در اوردن، به صورت پلاستیک در اوردن، قالب پذیر کردن

triturate (فعل)
ساییدن، نرم کردن، بصورت پودر دراوردن

pulverize (فعل)
ساییدن، نرم کردن، نرم کوبیدن

modulate (فعل)
تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن

پیشنهاد کاربران

ودن
( مصدر ) نرم کردن . یانرم داشتن شکم . شکم راروان کردن .