نخبه ؛ نغبه ، دارای نبوغ ، نابغه حرف خ در این کلیدواژه به دلیل نزدیکی محل صدور آوا در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر قابل تبدیل به حرف غ می باشد. تلفظ آوایی حرف غ مابین آوای دو حرف ق و خ می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
یعنی تلفظ آوای حرف غ مثل حرف ق به صورت تک ضربی نمی باشد بلکه دارای یک آوای ممتد و مستمر می باشد که عینیت و انطباق این حرف با آوای آن برای حالت هایی در کلمات استفاده می شود که یک شرایط مستمر در عالم واقع وجود داشته باشد. نابغه ؛ دارای تفکر ناب و نافع و نوا دهنده تعریف منتخب برای کلمه ی نخبه یک تعریف صحیحی نیست زیرا که ریشه ی کلمه ی انتخاب از خوبی می باشد و ریشه کلمه ی نخبه با ریخت نغبه که منشعب از کلمه ی نبوغ و نابغه می باشد از ریشه ی نب و ناب و نفع و نوا می باشد.
( نخبة ) نخبة. [ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) کون. اِست. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) . || دوستکانی. کلمه ای است عراقی. ( از مهذب الاسما ) . و قال بعضهم : النخبة؛ الشربة العظیم ، یعنی دوستگانی. ( منتهی الارب ) . || ( ص ) جبان. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . مرد بددل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . مرد ترسو و جبان. نُخَبة. ( ناظم الاطباء ) . ... [مشاهده متن کامل]
نخبة. [ ن ُ ب َ ] ( ع اِ ) دوستگانی. ( از منتهی الارب ) . دوستکامی. ( ناظم الاطباء ) . || ( ص ) جبان. || برگزیده از هر چیزی. ( از اقرب الموارد ) . برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . مرد برگزیده. ( دهار ) . نُخَبة. ( اقرب الموارد ) . برگزیده. انتخاب شده. مختار. بهتر. هر چیز خوب و برگزیده. ( ناظم الاطباء ) . بهین. زبده. گزیده. گزین. منتخب. ج ، نُخَب. - نخبه کردن ؛ گزیدن. انتخاب کردن برگزیدن. زبده کردن. نخبة. [ ن ُ خ َ ب َ ] ( ع ص ) برگزیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . برگزیده از هر چیزی. نُخبة. ( از اقرب الموارد ) . ج ، نُخَب. || مرد بددل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) منبع. لغت نامه دهخدا
درلری بالاگریوه ای میگیم نیئاته
نخبگان ( فرانسوی: élite، از لاتین: eligere، به معنی: انتخاب یا مرتب کردن ) به معنای بخش برگزیده ای از یک جامعه است که از نظر قابلیت ها یا توانایی ها برتر از دیگر اعضای جامعه دانسته می شود. در جامعه شناسی و فلسفهٔ سیاسی به گروه کوچکی از مردم گفته می شود که با قرار گرفتن در رأس «هرم منزلت اجتماعی» و «امتیازات»، کنترل سهم نابرابر بزرگی از قدرت سیاسی، ثروت، امتیاز اجتماعی، و یا توانایی خاصی را در گروهی را، در اختیار دارند. ... [مشاهده متن کامل]
ایوب نوروزی عسکری از محققان روانشناسی به نقل از سی. رایت میلز در کتاب نخبگان قدرت به سال ۱۹۵۷ می نویسد: میلز بیان می کند که نخبگان قدرت جایگاه والای متقابل دیگر نخبگان را در جامعه به رسمیت می شناسند. او نقش آموزش و پرورش را بسیار مهم می داند و می گوید اعضای جوان طبقهٔ بالا به مدرسه های برجسته می روند که نه تنها در دانشگاه های معتبر مانند هاروارد، ییل، و پرینستون را بر آن ها می گشاید، ورود آن ها به باشگاه های اختصاصی دانشگاه ها را آسان می کند. ورود به این باشگاه ها نیز عضویت در باشگاه های اجتماعی مهم شهرهای بزرگ را در پی دارد که دروازه ای است به سوی شغل های برتر. شاید در وهلهٔ اول به نظر برسد نخبه گر چه در رأس هرم شایستگی قرار دارد اما فاصلهٔ آن با گروه های بعدی چندان زیاد نیست و لذا تفاوت آن ها به همان میزان اختلاف آن ها در مثلاً نمرات کسب شده در یک مبحث می باشد. برای درک آنکه در چه مواردی یک نخبه بهترین گزینه برای انجام یک کار می باشد به یک مثال توجه نمایید: اگر نمرهٔ مهارت ( علمی یا عملی ) فردی در حل یک مسئله یا انجام یک کار برابر ۹۵٪ باشد و شخص دیگری ۷۰٪ شانس هر کدام در انجام موفق پروژه ای در همان زمینه چقدر است؟ برای ساده تر شدن مسئله از یک ابزار معروف سرگرمی استفاده می کنیم. مفتولی که مسیر پر پیچ و خمی دارد و باید حلقه ای فلزی را بدون تماس با آن تا انتهای مسیر ببرید. مهم نیست چند پیچ را به طور موفق پشت سر گذاشته اید، کافی است فقط یک اشتباه انجام دهید تا چراغ روشن شود ( پروژه با شکست مواجه شود ) . در پرسشی که مطرح شد فرض کنید پروژهٔ مذکور عبور دادن حلقه از مسیری با ۱۰ پیچ باشد و شانس دو شرکت کننده برای عبور از هر پیچ به ترتیب ۹۵٪ و ۷۰٪ باشد. برای سادگی کار، شانس عبور از تمام پیچ ها را برابر فرض می کنیم پس همهٔ پیچ ها به یک میزان سخت هستند و شانس عبور از هر یک از آن ها بستگی به مهارت شرکت داشته و برای تمام پیچ ها و در طول مسیر ثابت است. طبق قانون احتمالات شانس موفقیت هر فرد برابر با حاصل ضرب احتمال موفقیت در هر مرحله می باشد بنابراین احتمال موفقیت هر شرکت کننده برابر میزان مهارت وی به توان تعداد پیچ ها می باشد:
باسلام. نخبه برگزیده ازهرحیث. مصداق کسانی که بهترین خوب ترینم اعمال انسانی را که خیروصلاح جامعه و فردانسانی در آن باشد را انجام می دهند
نخبه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: مرنت marant ( اوستایی )
منبع . لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره فرهنگ فارسی هوشیار
سلام نخبه شبیه یک رم یک گیگ هستش که با استفاده از خط. زبان . کلمات و اعداد و ابزارالات کامپیوتر و غیره مخترعین را حفظ و یا اجرا می کنند. ولی مخترع یک چیز جدید از تراوش مغزش خلق میکند . مثل گویش و یا تجهیزات ساده و یا الکترونیکی دارویی و پزشکی . ... [مشاهده متن کامل]
ارادتمند لطفعلی پور مطالبه گر حقوق مخترعین ایران
سلام ممنون از مطالب خوبتون هم خانواده نخبه چی میشه
زود قبول نکردن
یعنی کسی که در تمام امور دانش سر امد دیگران باشد چه علوم ریاضی چه علوم طبیعی چه جامعه شماسی حتی بعضی وقت به اون شخص میگفتن مخ است
سرآمد گلچین سرگل
چرا واژه های زیبای ایرانی را عربی می پندارید؟ واژه نخبه ایرانی است با نخست و نخرود هم ریشه است و به یک بودن است نخ یعنی یک