نحس

/nahs/

    fateful
    malignant
    ill
    ill-fated
    portentous
    sinister
    unlucky
    miserable

فارسی به انگلیسی

نحس بودن
portend

مترادف ها

unlucky (صفت)
شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته

infelicitous (صفت)
شوم، ناموفق، نا مناسب، نالایق، بد بخت، غیر مقتضی، نحس، سیاه بخت

malevolent (صفت)
بد نهاد، نحس، بدخواه

پیشنهاد کاربران

نحس =علاوه برمعنای //شوم ، نامبارک ، بدیمن ، نامیمون، //که درزبانهای ایرانی برای این کلمه وجود دارد .
درزبان لکی به معنای دیگری هم می آید :
نحس =نخسب =نخواب نوعی فعل است که به سکل نهی می آید وامرمنفی می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

نحس=نخسب که درزبان لکی خ تبدیل به ح می شود وبه شکل نحسب می آید و برای سهولت در تلفظ ب آخر هم حذف می شود .
بنابر علت دوحرف ساکن کنارهم یکی حذف می شود که دراینجا ب حذف می شود زیرا حفذف ب معنای کلمه را تغییر نمی دهدوخللی درمعنا ایجاد نمی شود .

نحس. [ ن َ ] ( ع ص ) بداختر. نافرجام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شوم. نامبارک. مرخشه. ( ناظم الاطباء ) . نقیض سعد. ( اقرب الموارد ) . نامبارک. ( دهار ) . ضد سعد. ( از مهذب الاسما ) . مشئوم. منحوس. منحوسه. ناخجسته. نافرخنده. بدبخت :
...
[مشاهده متن کامل]

به خاصه تو ای نحس خاک خراسان
پر از مار و کژدم یکی پارگینی.
منبع. لغت نامه دهخدا

سِگار
گُجَسته
شوم
بدقدم
بددست
سلیم
نحس: بد شگون، نا فرخنده
شنار، گجسته
شوم ، سیاه ، بد ، تلخ، مضر ، حال بد کن ، آسیب رسان
شوم زاد. ( ن مف مرکب / ص مرکب ) به شومی زاده . زاده ٔ به شومی . بداختر. شوم اختر : بخواهم ز کیخسرو شوم زادکه تخم سیاوش به گیتی مباد. فردوسی .
حس یا هس ( هست ) به معنی موجود شدن است، هست شدن و احساس دار شدن است
ناحس یا نحس یعنی بدون حس شدن، ن در اول کلمه منفی کننده است
شوم اختر. [ اَ ت َ ] ( ص مرکب ) بداختر. بدبخت. شقی. بداقبال :
نرست از او بره اندر مگر کسی که بماند
نهفته زیر خسی چون بهیم شوم اختر.
فرخی.
هرکه ز ایزد سیم و زر جوید ثواب
بدنشان و بیهش و شوم اختر است.
ناصرخسرو.
سخت
بد، بدیمن، شوم، پلید
بد، نافرخنده، نا مبارک
در پهلوی " مرخشه marakhshe " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مرخشگی = نحوست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)